بایگانی دی ۱۳۹۲ :: سربداران 313

سربداران 313

سربداران 313
برخی از پیامک های شما:
سلام بر سربازان مجازی ایران.من تمام دوستامو با شما اشنا میکنم تا از مطالب مفیدتون بهره مند بشوند و بدونند ماهواره چطور فرهنگمونو میگیره تلاش شما برای آگاه سازی مردم ستودنیه .به امید جهانی شدن سربداران.(مهتاب)
[7975***0936]
**********
درود خدا برشما جوانان ارزش ی نویس . وبتون واقعا روی من تاثیر گذاشته خدا اجرتون بده که چشمای منو باز نمودید و به من کمک کردید (شاکری)
[2589***0912]
**********
باعرض سلام و خسته نباشید خدمت مدیریت محترم و نویسندگان ازرشی . و با ارزوی قبولی طاعات و عبادتون . الحق وبسایت مفیدی دارید و انشالله پیروز و سربلند باشید (نادعلیپور)
[4851***0930]
**********
سلام و عرض ادب خدمت مدیریت پایگاه فرهنگی مذهبی سربداران ، وبسایت بسیارعالی و اموزنده و دشمن شکن دارید فقط خیلی دیر مطالبتون به روز میشه چرا؟(محمدی)
[5123***0936]
**********
درودخدا بر تو ای مدیریت گرامی آقای مقدسی و نویسندگان محترم خانوم سلیمانی و اقای محمدی خدا اجرتون بده چنین وبهایی در دنیای مجازی واقعا تاثیر گذار و دشمن شکن هست امیداوارم به هدفتون برسید (مرتضی ذالفقار)
[9857***0912]
**********
سلام . به نظر من وبلاگ سربداران از نظر مطالب خوبه گرافیگ هم بد نیست (موسوی)
[3695***0930]
**********
درود خدا بر شما . مطالب سربداران خوبه اما اگر به هاست تبدیل کنید و از وبلاگ بردارید و فقط روی مطالب ناب کار نکنید مثلا ویدیو اهنگ مداحی زیارت از این ها هم در وبتون قرار بدید اگر این کاروکنید هیچ فک نکنم در این دنیای مجازی چنین وبسایت وجود داشته باشه البته از روی مطالب شما میگم(حیدری)
[9189***0912]
**********
سلام علیکم . اللهم عجل لولیک الفرج .... بابا دمت گرم گل کاشته اید (حسینی)
[8659***0918]
**********
نویسندگان
پیوندها
لوگو دوستان
لوگو و بنر سربداران
سربداران313رادنبال کنید

۲۹ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

آیت الله اراکی فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم جایگاهی متفاوت و رفیع داشت، پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر

سوال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت نه

با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست جواب داد: هدیه مولایم حسین است! گفتم: چطور؟

با اشک گفت آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند چون خون از بدنم می رفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان 2 تا رگ بریدند، این همه تشنگی!

پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سرتاپایش زخم شمشیر و نیزه تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکرم و اشک در دیدگانم جمع شد.

آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتم امام حسین آمد و گفت: یه یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی، آب ننوشیدی، این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.

۴ نظر ۲۰ دی ۹۲ ، ۱۶:۵۱
کـــمیل

یا حبیب الباکین

کمی از بحر طویلی که کمی نیمائیست

یادم آمد شب بی چتر وکلاهی که به بارانی مرطوب خیابان زدم آهسته و گفتم چه هوایی است خدایی من و آغوش رهائی سپس آنقدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی ، دلم آرام شد آنگونه که هر قطرهء باران غزلی بود نوازش گر احساس که می گفت فلانی! چه بخواهی چه نخواهی به سفر می روی امشب چمدانت پر باران شده پیراهنی از ابر به تن کن وبیا! پس سفر آغاز شد و نوبت پرواز شد و راه نفس باز شد و قافیه ها از قفس حنجره آزاد و رها در منِ شاعر منِ بی تاب تر از مرغ مهاجر به کجا می روم اقلیم به اقلیم خدا هم سفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر که سر راه به ناگاه  مرا تیشهء فرهاد صدا زد :نفسی صبر کن ای مرد مسافر قسمت می دهم ای دوست سلام من دلخستهء مجنون شده را نیز به شیرین غزلهای خداوند به معشوق دوعالم برسان. باز دلم شور زد آخر به کجا می روی ای دل که چنین مست ورها می روی ای دل مگر امشب به تماشای خدا می روی ای دل نکند باز به آن وادی...مشغول همین فکر وخیالات پر از لذت و پر جاذبه بودم که مشام دل من پر شد از آن عطر غریبی که نوشتند کمی قبل اذان سحر جمعه پراکنده در آن دشت خداییست.

چشم وا کردم وخود را وسط صحن وسرا ، عرش خدا، کرب وبلا ، مست و رها در دل آیینه جدا از غم دیرینه ولی دست به سینه یله دیدم من سر تا به قدم محو حرم بال ملک دور و برم یک سره مبهوت به لاهوت رسیدم چه بگویم که چه دیدم که دل از خویش بریدم به خدا رفت قرارم نه به توصیف چنین منظره ای واژه ندارم سپس آهسته نشستم،و نوشتم (فقط ای اشک امانم بده تا سجدهء شکری بگذارم )که به ناگاه نسیم سحری از سر گلدستهء باران واذان آمدو یک گوشه از آن پردهء در شور عراقی و حجازی به هم آمیخته را پس زدو چشم دلم افتاد به اعجاز خداوند به شش گوشهء معشوق خدایا تو بگو این منم آیا که سراپا شده ام محو تمنا و نماشا فقط این را بنویسید رسیده است لب تشنه به دریا دلم آزاد شد از همهمه دور از همه مدهوش غم وغصه فراموش در آغوش ضریح پسر فاطمه آرام سر انجام گرفتم.

...

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت

مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان واژه هاست

شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست


نویسنده : خانوم سلیمانی

۱ نظر ۲۰ دی ۹۲ ، ۱۶:۴۴
کـــمیل

به نام عشق

این  صدای  تپش  قلبم  نیست

درحسینهء دل سینه زنی ست

 و این بحر طویل است...

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی... 

۰ نظر ۲۰ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۸
کـــمیل

از سال چهلم بعد از شهادت امیر المومنان علی علیه السلام وبه قدرت رسیدن معاویه تاسال یکصد وسی و دو هجری که دولت بنی امیه منقرض شد دین اسلام عملاًبه دست بنی امیه بود.دربسیاری از تفاسیر وشجره اهل سنت آمده است که مقصود از

(شجره، ماعونه)درقرآن بنی امیه اند.درآیه ی دیگر از بنی امیه به «شجره ی خبثیه»کرده است بنی امیه در طول حکومتشان پیروان خاندان نبوت رادرشدت وسختی وخفقان قرار داده بود .ناسزایی به امیرمؤمنان علیه السلام در سرلوحه ی برنامه ی بنی امیه بود .فاجعه ی خونین کربلا وشهادت اما حسین علیه السلام سرور وسالار شهیدان اوج جنایات این طایفه محسوب میشود.

درقبل و بعد این جنایات کثیفشان  معفی از شیعیان بزرگ وعلویین رابه جرم دوستی با اهل البیت علیه السلام می کشتند یا وارد سیاهچال های مخوف با بدترین شرایط زندانی می کردند ولیدبن عبدالملک، پس از رسیدن به حکومت ،در اولین سخنرانی های خود می گوید «هرکس ما گرد نکشی اورا می کشیم وهرکس سکوت کند در سکوت اورا خواهد کشت»،خلفای ایوبی یک سلسله بدعت ها وانحراف های رادر حکومت وکشور داریبوجود آورده بودند که مجموع آن ها دست به دست هم می دادند وخشم ونفرت را برانگیخت وموجب قیام مسلمانان وموجب اعتراض آنان گردید.

1-  نظام حکومت از زمان معاویه به بعد مورثی شده بود .یکی از مؤثر ترین ومهمترین عوامل ضعف ویقوط بنی امیه بود.بنی امیه حکومت رافقط مال خود می دانستند وکسی که انتخاب به سلسله ی امومی داشت باید حاکم میشد که این خد باقرآن وسنت پیامبر مخالف است.

2-  درحکومت های اسلامی درآمد دولت باید خارج کارهای عمومی شود وغنیمت های جنگی برای مجاهدان بود که در این دولت خرج خوش گذرانی حاکمان میشد.

۱ نظر ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۳:۳۲
کـــمیل

الف: دلایل عقلی :

نفرت داشتن از کسی که به انسان ظلم وستم فراوان کرده است قاعده ی بشری و کاملا فطری است و نیاز به آوردن دلیل و برهان ندارد مثلا اگر شخصی به پدر یا مادر کسی  را به قتل رسانده باشد و یا مالی را به ناحق از کسی ربوده باشید یاکسی را از حق مسلم خود محروم ساخته باشد حتی اگر نتواند علنی به مخالفت با وی بپردارید ، بی شک در درون او را سزاوار بدترین نا سزاها می داند پس دشنام دادن به عمرو ابوبکر لعنت الله علیه که سر منشا تمای ظلم ها وستم ها از ازل تا ابد هستند امری کاملا طبیعی و بدیهی است.

سب و دشنام دادن نشانه ی اوج انزجار و بیزاری و برائت است.

خداوند در قران می فرماید: << لایحب الله الجهر بالسو؛ من القول الا من ظلم>>

سوره نساء آیه 148

<< خداوند بانگ برداشتن به  بد زبانی را دوست ندارد مگر کسی که بر او ستم رفته است>>

 از این آیه برداشت می شود که سب وستم همیشه مذموم نیست و در مواردی جایز و حتی در مواردی لازم شمرده شده است که موارد آن را با رجوع به کتب معتبر از جمله مکاسب شیخ انصاری و یا مصباح الفقاهه ایت الله خویی می توان بر شمرد

برخی از موارد حواز سب:

1-سب کسانی کخ برای دین خدا و خدای بزرگ احترامی قائل نیستند.

2-سب کسانی که در دین بدعت می گذارند

3-درباره افرادی که سب و دشنام انان در واقع بیان واقعیت و خصائص وجودی انان است مثلا ستمگری که با بی رحمی مرتکب قتل شده را قاتل بگوییم . یا به شخص خیانت کار خائن گفته می شود یا شخصی که از راه نا مشروع به دنیا امده یابن الزانیه بگوییم و .....

برای انسان جویای حقیقت همین سه مورد کفایت می کند که دشنام بر عمر و ابابکرلعنت الله علیهما را زمزمه ی شب و روز خود قرار دهد

۲ نظر ۱۷ دی ۹۲ ، ۲۲:۳۴
کـــمیل

وقت اضافی برای خدا   ****  لطفا تا آخرش بخونید 

 چقدر خنده داره

که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد

 می‌گذره!

چقدر خنده داره

که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید

 می‌ریم کم به چشم میاد!

 چقدر خنده داره

که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت 

 می‌گذره!

چقدر خنده داره

 که وقتی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما

 وقتی که می‌خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

 چقدر خنده داره

 که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می‌کشه لذت می‌بریم و از هیجان تو

 پوست خودمون نمی‌گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی‌تر از حدش می‌شه شکایت

 می‌کنیم و آزرده خاطر می‌شیم!

 چقدر خنده داره

 که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان

 دنیا آسونه!

۴ نظر ۱۵ دی ۹۲ ، ۲۰:۰۰
کـــمیل

روی پرده خانه کعبه این آیه از قران حک شده که

نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ

و من هنوز و تا همیشه به همین یک آیه دلخوشم ... 

بندگانم را آگاه کن که من آمرزنده مهربانم

نویسنده :خانوم  سلیمانی

۱ نظر ۱۵ دی ۹۲ ، ۱۹:۵۳
کـــمیل

** لطفا تا اخر بخوانید ارزش یک دقیقه وقت گذاشتن رو داره**

نقل شده که دو نفر از شیعیان در گذرگاهی از بغداد به مجلس بزرگی رسیدند. پرسیدند این مجلس متعلّق به کیست؟ گفتند مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه است .

راوی حکایت می گوید رفیق من که اسمش فضل بن حسن بود و مردی متعصّب در مذهب شیعه و در عین حال آدمی بحّاث و با اطلاع از مبانی مذهب بود ، گفت من می روم و با این مرد مباحثه می کنم و تا او را ملزم و مجاب نکنم از این مکان نمی روم.

گفتم این عالم بزرگی است و از عهدۀ بحث با او بر نمی آیی .گفت من معتقد به مذهب حقم و حق مغلوب نمی شود .وارد مجلس شدیم و نشستیم و در یک فرصت مناسب،فضل از جا برخاست و گفت:ایها العالم من برادری دارم که رافضی است ( یعنی شیعه است) و من هر چه میخواهم به او بفهمانم که ابوبکر بعد از پیامبر اکرم ، افضل امّت و خلیفۀ به حق بوده قبول نمی کند و می گوید علی بن ابیطالب ، افضل و خلیفۀ به حق است . شما یک دلیل قاطعی به من یاد بدهید که به او بفهمانم و او را به راه راست بیاورم .

ابوحنیفه گفت به برادرت بگو بهترین و روشن ترین دلیل این است که پیامبر اکرم همواره در میدان های جنگ ، آن دو بزرگوار ! ( ابوبکر و عمر) را کنار خود مینشاند و علی را مقابل نیزه و شمشیر دشمن می فرستاد و این نشان می دهد که آن دو نفر ، محبوب پیامبر بوده اند و چون آن حضرت می خواسته که آن ها بعد از خودش جانشین باشند آنها را حفظ می کرد و چون علی را دوست نمی داشت طردش می کرد و به میدان می فرستاد تا کشته شود و این بهترین دلیل بر افضلیت ابوبکر و عمر است !

۱ نظر ۱۵ دی ۹۲ ، ۱۹:۴۴
کـــمیل

فرمایش امیرالمؤمنین (ع) بر سنگ قبر خانم مستشرق آلمانی

آقای من و شما فرمودند: الناسُ نیامٌ إذا ماتُوا انتبهوُا

متن زیر مرا بیاد این جمله معروف علامه حسن زاده املی ره انداخت که میفرمایند: 

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن

اگر خلوص در انسان باشد و به حقیقت بخواهد که به حقیقت برسد نیازی نیست که حتما شیعه زاده باشد

گرچه اگر باشد راه هموارتر است


آنه ماری شیمل یکی از معدود مستشرقانی بود که بسیاری از وجوه تاریخ اسلام را با انصاف نگریسته است به گونه ای که برخی او را عاشق جهان تلقی می کنند. عاشقی که هزینه عشق خود به جهان اسلام را نیز پرداخته است.

شیمل در هفتم آوریل ۱۹۲۲ در ارفورت آلمان در خانواده ای متوسط به دنیا آمد. خواندن یک داستان عربی در کودکی جرقه ای شد که زندگی آینده او را رقم زد. در سن پانزده سالگی عاشقانه زبان عربی را آموخت در سال ۱۹۴۶در دانشگاه ماربورگ به درجه استادی رسید، اما به خاطر اینکه دختری جوان بود نه در ماربورگ بلکه در دانشگاه آنکارا و به زبان ترکی مشغول تدریس شد. او علاوه بر ترکی، عربی، فارسی، اردو و بیشتر زبان های هند و اروپایی را آموخت. در سال ۱۹۵۱ بار دیگر در تاریخ ادیان دکتری گرفت و در سال ۱۹۶۱ به عنوان استاد دانشگاه بن منصوب شد. وی در هاروارد، کمبریج و دانشگاه های ترکیه، ایران، پاکستان و افغانستان نیز تدریس داشته است. بی نظیر بوتو نخست وزیر مقتول پاکستان یکی از شاگردان وی به شمار می رود.

۱ نظر ۱۵ دی ۹۲ ، ۱۹:۳۵
کـــمیل

هرچه دوستش به او گفت : غلامرضا خم شو ، فایده ای نداشت

بعد از مراسم ازش پرسیدن ، چرا خم نشدی برایت دردسر میشود ، او شاه مملکت است

گفت هر که میخواهد باشد : 

تختی فقط برای بوسیدن دست مادرش خم میشود


منبع: ♥معبـــرسایبـــری بــــی سنگــــ♂ــر♥

۱ نظر ۱۲ دی ۹۲ ، ۱۶:۱۴
کـــمیل