فرقه احمدیه :: سربداران 313

سربداران 313

سربداران 313
برخی از پیامک های شما:
سلام بر سربازان مجازی ایران.من تمام دوستامو با شما اشنا میکنم تا از مطالب مفیدتون بهره مند بشوند و بدونند ماهواره چطور فرهنگمونو میگیره تلاش شما برای آگاه سازی مردم ستودنیه .به امید جهانی شدن سربداران.(مهتاب)
[7975***0936]
**********
درود خدا برشما جوانان ارزش ی نویس . وبتون واقعا روی من تاثیر گذاشته خدا اجرتون بده که چشمای منو باز نمودید و به من کمک کردید (شاکری)
[2589***0912]
**********
باعرض سلام و خسته نباشید خدمت مدیریت محترم و نویسندگان ازرشی . و با ارزوی قبولی طاعات و عبادتون . الحق وبسایت مفیدی دارید و انشالله پیروز و سربلند باشید (نادعلیپور)
[4851***0930]
**********
سلام و عرض ادب خدمت مدیریت پایگاه فرهنگی مذهبی سربداران ، وبسایت بسیارعالی و اموزنده و دشمن شکن دارید فقط خیلی دیر مطالبتون به روز میشه چرا؟(محمدی)
[5123***0936]
**********
درودخدا بر تو ای مدیریت گرامی آقای مقدسی و نویسندگان محترم خانوم سلیمانی و اقای محمدی خدا اجرتون بده چنین وبهایی در دنیای مجازی واقعا تاثیر گذار و دشمن شکن هست امیداوارم به هدفتون برسید (مرتضی ذالفقار)
[9857***0912]
**********
سلام . به نظر من وبلاگ سربداران از نظر مطالب خوبه گرافیگ هم بد نیست (موسوی)
[3695***0930]
**********
درود خدا بر شما . مطالب سربداران خوبه اما اگر به هاست تبدیل کنید و از وبلاگ بردارید و فقط روی مطالب ناب کار نکنید مثلا ویدیو اهنگ مداحی زیارت از این ها هم در وبتون قرار بدید اگر این کاروکنید هیچ فک نکنم در این دنیای مجازی چنین وبسایت وجود داشته باشه البته از روی مطالب شما میگم(حیدری)
[9189***0912]
**********
سلام علیکم . اللهم عجل لولیک الفرج .... بابا دمت گرم گل کاشته اید (حسینی)
[8659***0918]
**********
نویسندگان
پیوندها
لوگو دوستان
لوگو و بنر سربداران
سربداران313رادنبال کنید

فرقه احمدیه

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۲۸ ب.ظ

یک نهضت مسیحایى در اسلام معاصر؛ احمدیه از ابتداى ظهورش در هند در سال 1889، یکى از فعال ترین و جنجال برانگیزترین نهضت ها بوده است. این فرقه فعالیت هاى خود را بیش از یک قرن حفظ کرده، در وقف کردن خود براى تبلیغ دین بى نظیرند. مراکز تبلیغى و مساجد احمدیه، نه تنها در شبه قاره هند، بلکه در بسیارى از شهرهاى جهان غرب، آفریقا و آسیا بنا شده است. هسته اصلى اندیشه احمدیه، پیامبرشناسى است، که از صوفى بزرگ مسلمان قرون وسطا، محیى الدین بن عربى (1165ـ1240م/560ـ638ق) که به یک سلسله متوالى پیامبران غیر رسمى بعد از {حضرت} محمد اعتقاد داشت، الهام گرفته است.[1]

نهضت احمدیه که براى مؤسس خود، شأن پیامبرانه و مسیحایى قائل بود، مخالفت شدید مسلمانان اهل سنت را برانگیخت و به نفى این عقیده که محمد خاتم الانبیاء است، متهم گردید. هنگامى که هند تحت حاکمیت بریتانیا بود، این اختلاف به عنوان یک اختلاف عقیدتى در میان افراد خاص و نهادهاى غیر دولتى باقى ماند، اما وقتى که احمدیه مرکزیت خود را در سال 1947 به کشور اسلامى پاکستان انتقال داد، این موضوع یکى از مشکلات قانونى شد و اهمیت بسیارى پیدا کرد.

عالمان دینى اى که به جریان اصلى اهل سنت تعلق داشتند، خواستار طرد رسمى احمدى ها از اُمت اسلام شدند و در سال 1974 به این هدف دست یافتند. بنابراین، تاریخ نهضت احمدیه، نمونه اى بى نظیر از ارتباط پیچیده بین دین و حکومت را در اسلام ارائه مى دهد؛ یعنى نمونه اى که در آن، اعضاى نهادهاى سیاسى اى که به نحو عرفى انتخاب شده بودند، حق تعیین عضویت دینى گروهى از شهروندان و حق أخذ نتایج قانونى از این تعیین را به خود اختصاص مى دادند.


تاریخ

میرزا غلام احمد ـ بنیانگذار جنبش احمدیه در جهان اسلام ـ در اواخر دهه 1830 در قادیان ـ روستایى در پنجاب ـ به دنیا آمد و براى اولین بار در اوائل دهه 1880 ادعا کرد که به یک جایگاه ویژه معنوى رسیده است. در مارس 1889 هنگامى که غلام احمد قول به وفادارى را از تعدادى از پیروانش در شهر لودیان پنجاب پذیرفت، نهضت احمدیه تأسیس گردید. او سال هاى بعد را به فعالیت گسترده فرهنگى، سازماندهى و توسعه جنبش جدید و مباحثات جدلى بسیار با علماى سنّى، مبلغان مسیحى و اعضاى نهضت احیاگران هندو، آریه سماج، اختصاص داد.

نشریات متعددى در قادیان منتشر مى شد؛ از جمله ماهنامه مرورى بر ادیان (Reviewof Religions) که به زبان انگلیسى[2] افزون بر اختلافات شخصى در میان هر دو گروه، اصلى ترین مسائل اختلافى عبارت بودند از: ماهیت ادعاى معنوى غلام احمد، محدوده مرجعیت محمود احمد در امور جامعه و شیوه برخورد با مسلمانان غیر احمدى. قادیانیه بر مدّعاى نبوت غلام احمد اصرار داشتند و قائل بودند که مرجعیت دینى محمود احمد، کمتر از مرجعیت دینى غلام احمد نیست و بى تردید، مسلمانان غیر احمدى کافرند. از طرف دیگر لاهورى ها اعتقاد داشتند که غلام احمد ادعایى بیشتر از مجدّد دینى بودن نداشت و قائل بودند که رهبرى نهضت باید به یک گروه مثل شوراى عالى احمدیّه (صدر انجمن احمدیّه)، نه به یکى از جانشینان مسیح، واگذار شود. و آنان تنها مسلمانانى را کافر مى دانستند که احمدیه را کافر به شمار مى آورند. این نوع نگرش به دیگر مسلمانان براى کاهش اختلاف احمدیه با آنان مطلوب بود. پس از انشعاب، احمدى ها فعالیت فرهنگى و تبلیغى خود را ادامه دادند و هر دو گروه از هر نوع رابطه با دیگرى تبرى جستند.

نشریاتِ لاهورى ها فقط به مباحث مربوط به مدرنیسم اسلامى مى پردازند و با اندیشه هایى که احمدیّه را از جریان اصلى اسلام جدا مى کند، ارتباط چندانى ندارند. اما مجله مرورى بر ادیان قادیانیه همچنان بر نقش حیاتى غلام احمد در تاریخ معنوى بشر تأکید دارد. صفحات این مجله ترجمه هایى از آثار غلام احمد را عرضه مى کند و جزئیات فعالیت هاى تبلیغى احمدیه ، نظیر تأسیس مساجد و مراکز تبلیغى و نمونه هایى از تازه مسلمانان {تازه احمدیان} را بیان مى کند. تعدادى از مؤسسات جدید به دستور و سفارش محمود احمد در قادیان تأسیس شد تا تبلیغ و فعالیت هاى فرهنگى این نهضت را در سطح جهان هماهنگ سازد.

پس از تقسیم شبه قاره هند در سال 1947، بزرگان نهضت به شهرى به نام ربوه در پاکستان (برگرفته از قرآن سوره 23، آیه 51)[3] رفتند. این شهر {به دستور محمود احمد} به عنوان مرکز جدیدى براى احمدیّه ساخته شد.

در پاکستان نهضت با اختلاف روزافزونى مواجه شد. گروه هاى مختلف اسلامى که به وسیله جماعت اسلامى[4] هدایت مى شدند، اصرار داشتند که احمدى ها به عنوان اقلیتى غیرمسلمان شناخته شده، از مشاغل دولتى طرد گردند.

در اوائل دهه پنجاه از قرن بیستم این تحریک عمومى، در درجه اول بر ضد محمد ظفراللّه خان، یکى از مشاهیر احمدیه که در آن زمان به عنوان وزیر امور خارجه پاکستان خدمت مى کرد، جهت دهى مى شد. این تقاضا با شورش هاى گسترده بر ضد احمدیه در پنجاب همراه بود، ولى حکومت زمینه آن را از بین برد.[5] دوباره در 1974 موضوع احمدیه بر سر زبان ها افتاد. به دنبال برخوردى بین دانشجویان احمدى و غیر احمدى در ربوه فشار براى طرد احمدى ها از جمع مسلمانان از نو آغاز و با شورش ها و تهدید رهبران دینى به اعتصاب عمومى همراه شد. پس از مخالفت هاى اولیه، نخستوزیر دولتِ ذوالفقار على بوتو بر کنار شد و مجلس ملى تصمیم گرفت درباره وضعیت اشخاصى که به خاتمیت حضرت محمد ـ که درود خدا بر او باد ـ اعتقاد ندارند، بحث کند. بعد از بررسى هاى طولانى در پشت درهاى بسته، مجلس در هفتم سپتامبر 1974 جلسه علنى تشکیل داد و به اتفاق آرا تصمیم گرفت که قانون اساسى پاکستان با اضافه کردن ماده اى اصلاح شود؛ در این ماده تصریح شد که «هر کس ایمان قاطع و بدون قید و شرط به خاتمیت {حضرت} محمد ندارد یا پس از {حضرت} محمد ـ که درود خدا بر او باد ـ ادعاى پیامبرى کند، به هر معنا یا تفسیرى از این کلمه، یا این چنین مدعیانى را به عنوان پیامبر یا مصلح دینى به رسمیت بشناسد، طبق قانون اساسى مسلمان نیست». در آوریل 1984 به دنبال {درخواست علماء مبنى بر} تقویت صبغه اسلامى زندگى عمومى مردم در جمهورى پاکستان، رئیس جمهور ضیاءالحق در فرمانى به صورت رسمى اعلام کرد که انجام آداب دینى احمدیه، عملى مجرمانه است. هم چنین احمدیه از اظهار دین خود به عنوان اسلام و تبلیغ و انتشار آن و نامیدن مکان هاى عبادت خود به مسجد منع شدند. مجازات هر یک از این جرم ها سه سال زندان همراه با جریمه بود. به دنبال این فرمان، میرزا طاهر احمد، رهبر فعلى احمدیه به لندن رفت که هنوز ـ اوائل دهه 1990 ـ در آنجا زندگى مى کند.


تفکر دینى

تفکر دینى احمدیه تا 1914 و بعد از آن در شاخه قادیانى بر محور مدعاى تأکید شده غلام احمد مبنى بر {اینکه او} یک متفکر و مصلح دینىِ ملهَم از سوى خداست، قرار دارد.

راه هاى مختلفى که غلام احمد عقاید خود را از طریق آنها بیان کرده است، هم طرفداران و هم مخالفان او را قادر ساخت تا تفاسیر مختلف و غالباً متضادى از ادعاى او نسبت به مقام معنوى اش ارائه دهند.

نقطه شروع تفکر غلام احمد ـ همانطور که در اغلب حرکت هاى مسیحایى و احیاگرانه اسلامى وجود داشته است ـ اصرار بر این مطلب بود که جامعه و دین مسلمانان تا حدى فاسد شده است و نیاز است که اصلاح گران ملهَم از غیب بیایند تا مانع فرآیند انحطاط گردیده، اسلام ناب را احیا کنند. با توجه به ا ین پیشینه بود که غلام احمد ادعا کرد که خداوند او را براى وظیفه احیاى اسلام برگزیده است. رسالت غلام احمد با الفاظ مختلفى در نوشته هایش بیان شده است. پذیرفتنى ترین وصفِ ادعاى معنوى او نزد بزرگان اهل سنت، بیان او مبنى بر انتخابش از جانب خداوند به عنوان مجدد اسلام در قرن چهاردهم هجرى قمرى بود.

ادعاى او مبنى بر این که مهدى یا مسیح موعود است، مناقشه انگیزتر بود. او این ادعایش را به یک مسیح شناسىِ پیچیده اى مستند مى کرد که برطبق آن، عیسى بر روى صلیب از دنیا نرفت، بلکه بى هوش گردید و پایین آورده شد و وقتى از آن جراحت ها التیام یافت، به هند رفت و در 120 سالگى به مرگ طبیعى در شهر سرینگر از دنیا رفت، لذا بنابر نظر غلام احمد، اعتقاد مسیحیان به رستاخیز عیسى و مراجعت باشکوهش در آخرالزمان پوچ و بى اساس است. قرآن در آیات مختلفى این اعتقاد مسیحیان را به صورت انکارناپذیرى، رد کرده است (سوره 3 آیه 55)[6]، {این اعتقاد} یک اسطوره مجعول از سوى مسیحیان است که نشان مى دهد عیساى زنده برتر از {حضرت}محمد متوفى است، بنابراین مسیحیت برتر از اسلام است. لذا اگر حدیثى در اسلام رجوع دوباره مسیح را مطرح ساخته است، باید این گونه تفسیر شود که منظور خود عیسى نیست، بلکه فردى شبیه او است و این شخص غلام احمد است که نقش معنوىِ او کاملا شبیه به عیسى است؛ از این جهت که هم عیسى و هم غلام احمد وقتى ظهور کردند که امت شان تحت سلطه بیگانه بودند و هر دو با تمام وجود به وسیله جوامع دینىِ فاسد طرد شدند و هر دو جهاد را رد کردند و هیچ کدام قانون جدیدى نیاوردند، بلکه براى تجدید قوانینى که {حضرت} موسى و {حضرت} محمد آورده بودند، عهد بستند. جنجالى ترین قسمت ادعاى وى تأکید مکرر غلام احمد بر این بود که خداوند او را پیامبر قرار داده است؛ زیرا این ادعا عقیده مسلمانان را مبنى بر این که {حضرت} محمد آخرین پیامبر است، نقض مى نمود و باعث پرهیاهوترین تهمت ها از سوى علماى سنى علیه غلام احمد و پیروانش شده بود.

با این حال غلام احمد اصرار داشت که معتقداتش با عقاید مسلمانان درباره خاتمیت پیامبرى {حضرت} محمد یکسان و همنوا است. او پیامبران را به دو دسته تقسیم مى کرد: تشریعى یا پیامبران شریعت آور؛ کسانى که کتاب جدید با قوانین وحیانى آورده، معمولا بنیان گذار جوامع جدیدى هستند و پیامبران غیر تشریعى یا غیرقانون گذار؛ کسانى که کتاب جدیدى با قوانین الهى نیاورده اند، بلکه به سوى اُمت خود فرستاده مى شوند تا آن جامعه را به تحقق قوانینى که پیامبران قانون گذار قبلى آورده اند، وادار سازند. به نظر غلام احمد عقیده به خاتمیت پیامبرى {حضرت} محمد از مصادیق نوع اول ـ پیامبران قانون گذار ـ است {یعنى حضرت محمد خاتم نبوت تشریعى است}. این نوع دسته بندى، غلام احمد را قادر ساخت تا تصدیق کند که {حضرت} محمد واقعاً خاتم پیامبران است و در عین حال ادعا کند که خداوند بعد از مرگ {حضرت} محمد به هیچوجه مسلمانان را بدون راهنمایى هاى پیامبرگونه رها نمى سازد، چون در غیر این صورت مسلمانان به جامعه اى رهاگشته و نفرین شده تبدیل مى شدند.

بنابراین هر چند درست است که نمى تواند پیامبرى قانون گذار بعد از {حضرت}محمد ظاهر شود، ولى کمالات پیامبرانه به طور مدام بر کمال یافته ترین پیروان او مثل غلام احمد اعطا مى شود؛ کسى که خدا با او صحبت کرد و اسرارش را بر او مکشوف ساخت. و از آنجا که غلام احمد این موقعیت را تنها به وسیله پیروى صادقانه اش از {حضرت} محمد به دست آورد، لذا پیامبرى اش نقض خاتمیّت {حضرت} محمد نیست، بلکه این واقعیت که پیامبر اسلام مى توانست کمالات پیامبرانه را به کمال یافته ترین پیروانش اعطا نماید، برترى {حضرت} محمد را بر پیشینیانش در مقام پیامبرى مشخص مى سازد. {حضرت} لذا فقط مسلمانان تنها جامعه برخوردار از ارتباط و نبوت الهى بعد از اتمام رسالت {حضرت} محمد هستند. اگرچه این نبوت مستلزم ارسال قوانین جدید نیست و تنها سایه اى از نبوت {حضرت} محمد است، ولى وجودش گواه روشنِ برترىِ اسلام بر ادیان دیگر است. ادعاى غلام احمد مبنى بر این که همان مهدى موعود است، کاملا با دیدگاه او در باب جهاد مرتبط است. روایت معتبرى که بنابر آن، مهدى «شکننده صلیب، قاتل خوک ها و پایان دهنده جنگ»[7] است، {به وسیله غلام احمد} طورى تفسیر شده که مهدى به یک چهره کاملا صلح طلب تبدیل گردیده است و این عبارت که مهدى «پایان دهنده جنگ است» در معناى حقیقى خود استعمال شده است و بیشترین تأکید متوجه این عبارت است، ولى جمله «کشتن خوک ها و شکستن صلیب» به صورت مجازى استعمال گردیده است و به صورت اشاره مى گوید که پیروزى مهدى بر مسیحیت از طریق برهان و قدرت معنوى خواهد بود. بنابراین، جهاد با شمشیر با ظهور مهدى به پایان مى رسد و حتى قبل از آن، جهاد با هجوم تجاوزکارانه متفاوت بوده و فقط در پاسخ آزار کافران مجاز شمرده شده است.

این تفسیر ردّ دیدگاهى سنتى است که مى گوید، فرمان منع مطلق جهاد در مکّه نامحدود است و به مدینه نیز گسترش مى یابد. به نظر احمدى ها، اسلام دینى است که به صلح پایبند است. غلام احمد به کرّات مسلمانانى را که جهاد را خشن نشان مى دهند، سرزنش کرده، مى گوید: «نه تنها آنان بخشى ضرورى از تعالیم اسلام را تحریف کرده اند، بلکه آنها کمک کار مبلغان مسیحى در بد جلوه دادن اسلام به عنوان دینى که گسترش آن با ابزار خشونت آمیز پیوند خورده است، هستند و تنها جهادى نزد اسلام جایز است که براى اشاعه دین از طریق تبلیغ و اقناع صورت گرفته باشد».


کتابنامه


آثار احمدیّه:

1. احمد، بشیرالدین محمود: دعوت احمدیه، ربوه، 1961. جامع ترین وصف عقاید احمدیه به زبان انگلیسى، ترجمه شده از زبان اردو، از پسر غلام احمد و دومین جانشین آن.

2. غلام احمد، عیسى در هند، فرار عیسى از مرگ بر روى صلیب و مسافرتش به هند. لندن، 1978.

3. خان، محمد ظفر اللّه، تذکرة، ترجمه انگلیسىِ مکاشفات، افکار و الهامات شفاهى اعطا شده به مسیح موعود ـ علیه السلام ـ {یعنى مکاشفات غلام احمد}.

4. خان، محمد ظفراللّه، احمدیه، رنسانس اسلام، لندن، 1978، تاریخ نهضت از نگاه احمدیّه.


آثار غیر احمدیّه:

1. بیندر، لونارد، دین و سیاست در پاکستان، برکلى و لوس آنجلس، 1961. مناظره احمدیه در نخستین سال هاى استقلال پاکستان.

2. براش، استنلى، اى، «احمدیه در پاکستان، ربوه و احمدیه ها» {مجله} جهان اسلام، شماره 45، 1955، ص145ـ171.

3. فیشر، هامفرى، جى، احمدیه؛ تحقیقى درباره اسلام معاصر در ساحل غرب آفریقا، لندن، 1963 (تحقیقى عالى و فوق العاده درباره احمدیه در مناطق آفریقا).

4. فریدمن، یوهانان: تداوم نبوت؛ جنبه هایى از تفکر دینى احمدیه و زمینه هایش در قرون میانه، برکلى، 1989. تاریخ احمدیه و توسعه آن، تحلیل پیامبرشناسى در هر دو نوعش، داراى فصلى درباره جهاد احمدیه است که عقاید مربوط به آن را در سنت اسلامى قرون میانه بررسى مى کند؛ با کتابشناسى وسیع.

5. مجلس ملى پاکستان، حکم درباره خاتمیت نبوت حضرت محمد ـ که درودخدا براوباد ـ ،اسلام آباد،1974.

6. اسمیت، ویلفرد کانتول، احمدیّه، دائرة المعارف اسلام، ویرایش جدید، جلددوم، ص301ـ303، لیدن، 1960. {مدخل احمدیّه در چاپ سوم، 1979 در جلد اول است و احتمالا جلد دوم، اشتباه تایپى است}


پی نوشت:

[1]. درباره تفکر ابن عربى در باب سلسله متوالى پیامبران غیررسمى بنگرید: الیواقیت والجواهر، نوشته شعرانى، ج2، ص 455ـ464؛ بحث فرق بین وحى الهامى اولیاء و وحى انبیاء؛ و صفحه 346ـ363، بحث فرق بین نبى و رسول؛ صفحه 371ـ 375، بحث ختم نبوت پیامبر اسلام. در صفحه 374 از باب 73 از فتوحات نقل مى کند که ابن عربى گفته است: «واعلم ان النبوة لم ترتفع مطلقا بعد محمد که درود خدا بر او باد و انما ارتفعت نبوة التشریع فقط فقوله لانبى بعدى و لا رسول بعدى اى ما ثَمّ من یشرع بعدى شریعة خاصة... و قد کان الشیخ عبدالقادر الجیلى یقول أوتى الانبیاء اسم النبوة و أوتینا اللقب...». کتاب تداوم نبوت؛ (Prophecy Continuous) اثر دیگر یوهانان فریدمن ـ نویسنده مقاله ـ این مبحث را به طور مبسوط بررسى کرده است. (تمام پانوشت ها از مترجم است).

[2]. این مجله در سال 1902 در قادیان هند منتشر شد و از سال 1947 در پاکستان و از سال 1984 تا کنون در آمریکا و اروپا منتشر مى شود و در سال 2002 جشن صد سالگى آن گرفته شد. (ر.ک: دائرة المعارف دین، ویراسته الیاده، ج1/155، مدخل احمدیّه). اولین سردبیر این مجله محمدعلى بود. وى داراى فوق لیسانس از اروپا و مترجم قرآن و از فعالان شاخه لاهور بود که خلافت بشیرالدین را نپذیرفت.

[3]. قادیانیه با الهام از آیه «وجعلنا ابن مریم و اُمه آیةً و آویناهما الى ربوة ذات قرار و معین» شهرى را در نزدیکى لاهور بنا کردند و نامش را ربوه نامیدند.

[4]. گروه جماعت اسلامى را ابوالاعلى مودودى در سال 1941 در شبه قاره هند تأسیس کرد. این جماعت در تمام تحولات سیاسى پاکستان دست داشته و در صحنه سیاسى بنگلادش بسیار فعال است، امّا در هند به کارهاى فرهنگى مى پردازد و جنبش اسلامگرایىِ شبه قاره هند را رهبرى مى کند. این جماعت از منظم ترین و نیرومندترین سازمان هاى اسلامى در شبه قاره هند است. این جماعت با سکولاریزم، دموکراسى غربى و ناسیونالیسم اسلامى و هندى مخالف است. همچنین این گروه مخالف تصوف هستند، ولى این مخالفت به اندازه مخالفت وهابیت با تصوف نیست. (ر.ک: تحقیقاتى درباره هند، جلد سوم، مقاله سازمان هاى اسلامى هند: جماعت اسلامى، نوشته نقوى و نیز ابوالاعلى مودودى، نگاهى به آثار و افکار، نوشته سعید اسعد گیلانى، ترجمه نذیر احمد سلامى، ص 71 تا 73.)

[5]. در دسامبر 1952 بحران سیاسى درباره به رسمیت شناختن فرقه قادیانى آغاز شد و دو ماه و نیم ادامه یافت تا این که حکومت پاکستان در ششم مارس 1953 در لاهور حکومت نظامى اعلام و مودودى و یارانش را دستگیر و راهى زندان کرد. اینان در یک دادگاه نظامى محکوم به مرگ شدند، ولى فشار جهانى باعث شد که حکم اعدام به حبس ابد تبدیل شود و در سال 1955 در دادگاه عالى کشور تبرئه و آزاد شدند. (ر.ک: ابوالاعلى مودودى، ص 362).

[6]. «اذ قال الله یا عیسى إنّى متوفیک و رافعک الىّ و مطهرک من الذین کفروا و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا الى یوم القیامة ثم الىّ مرجعکم فاحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون» درباره این آیه نظرات متفاوتى از سوى مفسران ابراز شده است و مع الاسف کتب قادیانیه در دسترس نیست تا بدانیم که آیه «وقولهم انا قتلنا المسیح عیسى بن مریم رسول اللّه و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبّه لهم و انّ الذین اختلفوا فیه لفى شک منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه یقیناً بل رفعه اللّه الیه و کان اللّه عزیزاً حکیما» (نساء /157ـ158) و یا آیه «و السلام علىّ یوم و لدتُ و یوم أموت و یوم أُبعث حیا» (مریم /33) را چگونه تفسیر کرده اند، ولى بشیر الدین محمود احمد این آیات (157ـ158 سوره نساء) را این گونه ترجمه کرده است: عبارت «ولکن شبه لهم» را به «بلکه او را در نظر آنان به شکل انسانى مصلوب درآوردیم» و عبارت «مالهم به من علم إلا اتباع الظن» را به «تاکنون این حدس و خیال را به اطمینان مبدل ننموده اند» ترجمه کرده و عبارت «و ما قتلوه یقیناً» را ترجمه نکرده و نیاورده است و عبارت «بل رفعه الله الیه» را به «خداوند عیسى را در محضر خود عزت بخشید» ترجمه کرده است و آیه «و ان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته و یوم القیامة یکون علیهم شهیداً» را به «و از میان اهل کتاب کسى نیست که پیش از مرگ به واقعیت این امر ایمان نیاورد و در روز قیامت خود عیسى علیه آنان شهادت خواهد داد» ترجمه کرده است. (ر.ک: دیباچه تفسیر قرآن، اثر بشیرالدین محموداحمد، ص 188). گفتنى است که اکثر مفسّران آیه فوق را دلیل زنده بودن عیسى مى دانند، ولى شیخ محمود شلتوت نیز مثل قادیانیه قائل است که عیسى بعداً به مرگ طبیعى مرده و به آسمان نرفته است. ر.ک: مجله مُدرّس، مقاله تصلیب مسیح، ش5، 1376.

[7]. ابن اثیر در کتاب جامع الاصول من احادیث الرسول از بخارى و مسلم و ترمذى و ابن داود روایتى را از ابوهریره، از پیامبر نقل مى کند که: «ینزل فیکم ابن مریم حکماً مقسطاً فیکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة و یفیض المال حتى لایقبله أحد» و در روایت دیگر، عبارت «ولیترکن القلاص فلا یُسعى علیها و لیذهبن الشحناء والتباغض والتحاسد» اضافه شده است و در روایت دیگر، عبارت «لیس بینى و بینه ـ یعنى عیسى ـ نبىٌ و انه نازل... فیقاتل الناس على الاسلام فیدق الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة و یهلک الله فى زمانه الملل کلها الا الاسلام و یهلک المسیح الدجال ثم یمکث فى الارض اربعین سنة ثم یتوفى و یصلى علیه المسلمون» آمده است. (ر.ک: جامع الاصول، ج 11/47ـ48، و نیز صحیح بخارى، ج 3 و 4 ـ مجلد ثانى ـ ص 633 باب 945 و کتاب عقدالدرر فى اخبار المنتظر از یوسف بن یحیى مقدسى، ص 229 ـ 241 باب عیسى بن مریم یصلى خلفه) در اکثر روایات عبارت سوم «یضع الجزیة» است و احتمالا عبارت پایان دهنده جنگ (abolish war) که عین آن در روایات نیست از عباراتى همچون «لیترکن القلاص و لیذهبن الشحناء» به دست آمده است که تفسیر خاصى از این عبارت است که مخالف شرح و تفسیر نووى بر این روایات است. (درباره شرح این روایات بنگرید: شرح امام نووى بر صحیح مسلم، چاپ دارالفکر، مجلد اول ـ ج1 و 2 ـ ص 189ـ194). باید دانست که در صحیح بخارى در روایتى دیگر آمده است «کیف أنتم اذا انزل ابن مریم و امامکم منکم» این روایات درباره حضرت عیسى است و نمى دانیم چرا نویسنده آن را با مهدى منطبق دانسته است؛ البته بنابر نظر قادیانیه که مسیح همان مهدى است و هر دو همان غلام احمد هستند، این دیدگاه صحیح است، ولى دیگران این تفسیر را قبول ندارند. به احتمال بسیار نویسنده مقاله آقاى فریدمن، به کتب حدیث مراجعه نکرده و فقط تفسیر آن را در کتب احمدیه دیده و به آنها اعتماد کرده است و یا جانبدارانه این روایت را طبق مشرب قادیانیه معنا کرده است که با توجه به کتاب وى با نام تداوم نبوت احتمال دوم تقویت مى شود. عجیب تر از کار وى، گفتار محمود احمد در کتاب دیباچه تفسیرالقرآن است که با توجه به تصریح پیامبر که عیسى رجعت خواهد کرد، مى نویسد: «پیامبر اسلام، اعتقاد اشتباهى را که مردم درباره رستاخیز عیسى دارند، اصلاح کرد و ثابت نمود که عیساى بنى اسرائیل دوباره به این جهان نخواهد آمد» (ص189).


منابع:

1. فصلنامه هفت آسمان، شماره 17، نوشته جان ال . اسپوزیتو، ترجمه مهدى فرمانیان، برگرفته از:

Ahmadiyyah in The Oxford Encyclopedia of the Modern Islamic World; Ed. John L. Esposito, Oxford, 1995, vol. I, pp. 54-57.

۹۳/۰۱/۱۶
کـــمیل

نظرات  (۱)

۱۸ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۳۷ محمد مومنی موگویی
سلام و خسته نباشید با ذکر منبع در http://emamemonji.ir/ درج گردید
اجرتان با امام زمان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی