ایام تبلیغ ، بهترین لحظات زندگی
سلامی به لطافت بهار به شما دوستان عزیز
ببخشید که این چند وقت کمتر تونستیم دست به قلم بشیم و از احوالات روزگار طلبگی واستون بنویسیم ؛ واقعا سرمون شلوغ بود .
راستی سال جدید ۹۴ رو هم به شما تبریک عرض میکنم و ان شاء الله که سال خوبی داشته باشین .
حقیقتش امسال خداوند متعال یه توفیق خیلی بزرگی نصیبمون کرد که تبلیغ فاطمیه علیها السلام در عید بود و با ۶ نفر از دوستان راهی مناطق شیعه و سنی نشین شدیم برای احیاء فاطمیه سلام الله علیها .
آهنگ سفر . . .
روز های پایانی سال ؛ خانواده داشتن آماده مسافرت میشدن و آهنگ سفر کرده بودن اما فکر من مشغول بزرگترین آرزوم بود اینقدر این فکر مشغولم کرده بود که اصلا حتی متوجه امتحاناتم هم نبودم ! زمان در حال عبور بود و من در حال فکر و مهیا کردن امورات تبلیغ .این امر اینقدر مهم و دوستداشتنی بود که یکی از رفقا با اینکه امسال سال اول زندگی شیرینش بود اما همه چیز را حتی همسرش را مدتی برای رسیدن به آن آرزو گذاشت کنار و او هم مشغول مهیا کردن وسایل تبلیغ بود .
حرکت به سمت مناطق . . .
بعد از ظهر سه شنبه ۲۴ اسفند ۹۳ حرکت کردیم ؛ اما چه حرکتی ؟ در دل همه این بود که شاید دیگه برنگردن ! واقعا لحظاتی لذت بخش بود و در حال حرکت داشتیم با مولای خود امیرالمومنین علیه السلام ندبه میکردیم که ای آقای دوجهان ؛ ما برای دفاع از ولایت شما و احیاء شعائر فاطمیه همه هستی خود را برای یه لحظه دلخوشی شما رها کرده ایم تا توانسته باشیم رضایت شما را به دست آوریم . . .
به تو میدهم تمام هستی خود را ؛ تا کشی دستی بر سرم یا مولا
شب فرا رسید و ما هم در مکان استراحتمان مستقر شدیم ؛ حوزه ای دلنگیز و با صفا ؛ شام را که خوردیم آماده شدیم برای مشخص کردن روستاها و اسم روستاها را نوشتیم و قرعه انداختیم که هرکسی کجا برود .
روزها میگذشت و دوستان مشغول مطالعه و جمع آوری اشعار برای روضه های منبر بودند ؛ واقعا سخت بود که روضه بخوانیم برای مادر سادات آن هم روضه های در و دیوار و . . . عجیب دلمان میگرفت مخصوصا بعد از منبر .
مناطقی خشک و دور از آبادی . . .
منطقه ای که رفته بودیم خراسان جنوبی بود ؛ جای شما خالی فقط بیابان بود بیان بود بیابان . . . بنده خدا روستایی ها وضع مالی درست و حسابی نداشتند و از جهت فرهنگ هم در شدت ضعف بودند اما الحمد لله در تجمع روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ثابت کردند که رگ غیرتشون هنوز و هنوز زنده است و در دفاع از ولایت استقامت میکنند ؛ اگر چه از جهت امکانات در نهایت فقر باشند !
از غذاهای اونجا براتون بگم . . .
عجب غذاهایی داشتیم ! شده بودیم کدبانوی دوستان ؛ آخه آشپز حوزشون رفته بود مرخصی و فقط مواد اولیه آشپزی رو گذاشته بود واسمون ؛ ما هم آستینا رو زده بودیم بالا و مشغول آشپزی شده بودیم . یادم میاد وقتی که نوبت من شده بود واسشون آبگوشت گذاشتم ؛ حسابی خوشمزه و لذیذ تا جایی که خود خادم مدرسشون که اون روز ظهر ناهار با ما بود به آشپز حوزه میگفت که نمیشه این آقا طلبه ( یعنی من ) واستم حوزشون و براشون پخت و پز کنم !
لحظه عشق فرا می رسد . . .
زمان گذشت و روز شهادت حضرت صدیقه کبری علیها السلام فرا رسید ؛ روزی که همه ما برای رسیدنش دلمان بی تاب شده بود ؛ به عنایت خداوند متعال حدود ۲۰ روستا بودند که در تجمع فاطمیون گرد هم آمده و مشغول به عزاداری شدند ؛ من خودم باورم نمیشد که این چنین باشکوه مراسم برگزار بشود ؛ نزدیک ۳ الی ۳.۵۰۰ هزار نفر عزادار ؛ در یک منطقه شیعه و سنی نشین ! بسیار غوغا بود .
خدانگهدار بهترین لحظات زندگی . . .
اما هر چه نزدیک تر به سمت غروب میشدیم میدیدم که چهره های رفقا دگرگون بود ! حتی تا خود مشهد یکی از دوستان بسیار اندوهگین بود و علتش هم که بعدا جویا شدم بخاطر رفتن از منطقه بود ؛ بخاطر منبر و روضه های بعد از نماز ؛ به خاطر جمع صمیمی که شب ها دور هم بودیم ؛ به خاطر لحظات شیرینی که در دوران جوانی برای دفاع از ولایت امیرالمومنین علیه السلام جمع شده بودیم و بخاطر . . .
من که خودم نماز شکر این سفر تبلیغی رو بجا اوردم ؛ چون آرزوی من بعد از ۲۰ سال بود که به قسمتی از شرینی اش رسیدم ؛ راستی رفقا آرزوی من دفاع از ولایت امیرالمومنین علیه السلام و نشر جهانی معارف اهل بیت علیهم السلام بوده و هست و ان شاء الله خواهد بود ، آرزویی که برای رسیدن به این آرزو دنیا و ما فیها را برای خوشنودی قلب آقام امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام فروختم و همه آنها را طلاق داده ام !
اگر چه که همه نوشته با هم ربط خاص نداشت اما گفتم که یه کلیاتی از سفر تبلیغیمون بدونید ؛ شاید شما هم خوشتون اومد و در سفر های بعدی با ما همراه بودین .
موفق باشین
طلبه جوانـــــ
خداقوت
مطلب در سایت حر ف لر با ذکر منبع درج گردید.
التماس دعا