آیا محسنیه بدعت است؟!!! :: سربداران 313

سربداران 313

سربداران 313
برخی از پیامک های شما:
سلام بر سربازان مجازی ایران.من تمام دوستامو با شما اشنا میکنم تا از مطالب مفیدتون بهره مند بشوند و بدونند ماهواره چطور فرهنگمونو میگیره تلاش شما برای آگاه سازی مردم ستودنیه .به امید جهانی شدن سربداران.(مهتاب)
[7975***0936]
**********
درود خدا برشما جوانان ارزش ی نویس . وبتون واقعا روی من تاثیر گذاشته خدا اجرتون بده که چشمای منو باز نمودید و به من کمک کردید (شاکری)
[2589***0912]
**********
باعرض سلام و خسته نباشید خدمت مدیریت محترم و نویسندگان ازرشی . و با ارزوی قبولی طاعات و عبادتون . الحق وبسایت مفیدی دارید و انشالله پیروز و سربلند باشید (نادعلیپور)
[4851***0930]
**********
سلام و عرض ادب خدمت مدیریت پایگاه فرهنگی مذهبی سربداران ، وبسایت بسیارعالی و اموزنده و دشمن شکن دارید فقط خیلی دیر مطالبتون به روز میشه چرا؟(محمدی)
[5123***0936]
**********
درودخدا بر تو ای مدیریت گرامی آقای مقدسی و نویسندگان محترم خانوم سلیمانی و اقای محمدی خدا اجرتون بده چنین وبهایی در دنیای مجازی واقعا تاثیر گذار و دشمن شکن هست امیداوارم به هدفتون برسید (مرتضی ذالفقار)
[9857***0912]
**********
سلام . به نظر من وبلاگ سربداران از نظر مطالب خوبه گرافیگ هم بد نیست (موسوی)
[3695***0930]
**********
درود خدا بر شما . مطالب سربداران خوبه اما اگر به هاست تبدیل کنید و از وبلاگ بردارید و فقط روی مطالب ناب کار نکنید مثلا ویدیو اهنگ مداحی زیارت از این ها هم در وبتون قرار بدید اگر این کاروکنید هیچ فک نکنم در این دنیای مجازی چنین وبسایت وجود داشته باشه البته از روی مطالب شما میگم(حیدری)
[9189***0912]
**********
سلام علیکم . اللهم عجل لولیک الفرج .... بابا دمت گرم گل کاشته اید (حسینی)
[8659***0918]
**********
نویسندگان
پیوندها
لوگو دوستان
لوگو و بنر سربداران
سربداران313رادنبال کنید

آیا محسنیه بدعت است؟!!!

دوشنبه, ۸ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۱۱ ب.ظ

مقاله ذیل در پاسخ به افرادی است که بسیاری از شعائر اهل البیت علیهم السلام را بدعت می نامند من جمله: عزاداری در غیر محرم و غیر ایام شهادت، میلاد گرفتن برای بی بی حضرت رقیه سلام الله علیها، ایام محسنیه  و اربعین امیرالمؤمنین علیه السلام و..


روزگار غریبی است! این روزها اگر اهل مطالعه و تحقیق هم نباشید باز کرارا به چشم می بینید و به گوش می شنوید ایرادات و شبهاتی که از دهۀ اخیر تا به حال در مورد شعائر اهل البیت علیهم السلام مطرح می شود.


روزی بر لباس سیاه عزای حضرت سیدالشهداء علیه السلام ایراد می گیرند، روز دیگر بر بلند گریستن در غم او، روز دیگر در انواع عزاداری؛ روزی هم این قضایا به علَم کردن قواعد فقهی علیه عزای حسینی منجر می شود؛ روز دیگر در مورد مدفن حضرت زینب سلام الله علیها تشکیک می کنند؛ هتک حرمت تا بدانجا می رسد که به انکار وجود مقدس حضرت رقیه سلام الله علیها کشیده می شود؛ روز دیگر بر ایام محسنیه و این روزها ادامه دارد! تا جائی که می توان بر این همه شبهه «روزشمار شبهات» تدوین کرد!


مقولات دینی زیادی دستمایۀ شبهه سواران قرار گرفته است یکی از آنها مسألۀ «بدعت» است. در این مقاله سعی بر این شده تا پیرامون حربۀ بدعت تأملی شود که: بدعت چیست؟ معیار تمییز آن چیست و مرجع تشخیص آن کیست؟ آیا هر امر به ظاهراً جدیدی بدعت است؟ عمومات در اصول فقه چیست؟ آیا عناوینی غیر از عمومات هستند تا دلیلی متقن تر بر اجرای شعائر اهل البیت علیهم السلام باشند؟!


بدعت


بی تردید در مورد بدعت ـ که نگرانی های زیادی در مورد آن موجود است؛ ـ روایات تکان دهنده ای وجود دارد. ازجمله اینکه امام صادق علیه السّلام می فرمایند: «کل بدعه ضلاله و کل ضلاله سبیلها إلی النّار» «هر بدعتی گمراهی است و راه هر گمراهی به سوی آتش است.» (۱)


بدعت: از ریشۀ «بدع» به معنای ذیل است:


«احداث الشئ لم یکن له من قبل خلق و لا ذکر و لا معرفه»، البدعه: «ما استحدثت بعد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم من اهواء و اعمال» (۲)، البدعه: «الحدث و ماابتدع من الدین بعد الإکمال»؛ ابن سکیت: «البدعه کل محدثه» (۳)


در فرهنگ لغت فارسی، بدعت به هر چیز نوپدید و بی سابقه، نو ره، آیین نو، رسم تازه؛ عقیده تازه برخلاف دین، اطلاق می شود.(۴)


علامه مجلسی در معنی بدعت می فرماید: «بدعت در شرع، آن چیزی است که بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم پدید آمده و نص خاصی دربارۀ آن نباشد و داخل در عمومات نیز نباشد.»(۵)


علامه طریحی در مورد بدعت می نویسد: «البدعه الحدث فی الدین و ما لیس له أصل فی کتاب و لا سنه و إنما سمیت بدعه لأن قائلها ابتدع هو نفسه» (۶) «بدعت پدید آمدن چیزی در دین است که اصلی در کتاب و سنّت برای آن نیست، و بدعت نامیده می شود زیرا قائل آن، خودش آن را به وجود آورده است.»


بدعت، در میان فقها و علماى اسلام به معنى کاستن یا افزودن چیزى بر دین، بدون هیچ دلیل معتبر است. بدعت آن است که حلالى را حرام و یا حرامى را حلال کنند و چیزى از آیین خدا بکاهند و یا چیزى برآن بیفزایند بى‏آنکه دلیل معتبرى برآن قائم باشد و یا آیین جدیدى اختراع کنند و مردم را به عنوان دین به سوى آن دعوت نمایند، که یکى از عظیم ترین گناهان کبیره است.


از آنچه در معنای بدعت گفته شد روشن می شود که: بدعت، نه شامل اختراعات و ابداعات و علوم و فنون طبیعى و نوآوریهایى پزشکى می گردد و نه تطبیقات فقها در زمینه مسائل مستحدثه با استفاده از قواعد کلیّۀ کتاب و سنّت را شامل می شود.


اینکه از هر چیز تازه با نام بدعت تعبیرگردد، سبک و روش متحجّرانه است. در تاریخ «وهّابیّت» وارد شده که گروهى از آنان حتّی با دوچرخه نیز مخالفت مى‏کردند و آن را مرکب شیطان مى‏نامیدند. همچنین هنگامى که سران «سعودى» براى خبر گرفتن از مراکز لشگر، خطّ تلفنى کشیده بودند، آن ها ریختند و همه را پاره کردند و از بین بردند و آن را «بدعت» نامیدند. روشن است که این افعال ابلهانه ای است که هیچ ارتباطى با مفهوم بدعت در فقه اسلامى ندارد.


این عده متحجّر در برابر گفتار برخی روشن فکرنماهایی قرار دارند که راه افراط را پیش گرفته‏ و مى‏گویند در دین هیچ اصل ثابتى وجود ندارد. این گفتار خطرناک تری است که تمام ارزشهاى الهى را بر باد مى‏دهد و راه هر گونه تحریف و تغییر را باز مى‏گذارد و اصالت دین را بکلّى از بین مى‏برد.


بی تردید اندیشه های هر دو گروه باطل است. چه آنان که هر چیز را بدعت دانسته و چه آنان که قائل به هیچ اصالتی نیستند. اما مسأله مهم تر از این، سخن کسانی است که به جای استدلال و اقامۀ براهین، به واژه های حسّاس پناه می برند و در سایۀ واژه هایی چون جعل، بدعت، خرافه، نپذیرفتن عرف و… اهداف خود را اعمال می دارند. این همه در صورتی است که اگر واژه ها معنا و تبیین گردد و نقاب کلمات کنار زده شود چهره هائی نه جاهلانه که متجاهلانه دیده خواهد شد.


ما در مقام پاسخ به افرادی که همۀ اصول را نسبی می دانند و قائل به هیچ اصالتی و اصل ثابتی نیستند، نمی باشیم تا به اثبات اصول لایتغیر و ثابت دینی و اخلاقی بپردازیم. حتّی مواجه با افرادی که هر چیز جدید را بدعت می نامند، نیستیم. بلکه مقابل افرادی هستیم که می دانند باید با چه شعارهایی بر یک حقیقت حمله ور شوند. اما چون درست اندیشیدن و درست اشکال وارد کردن را رسالت خویش می دانیم، خود را در جایگاهی قرار می دهیم که باید در آنجا پاسخگو باشیم.


لذا در پاسخ به افرادی که بدانها مبتلائیم ـ آنانکه امور مربوط به شعائر اهل البیت علیهم السلام را بدعت می نامند، ـ سؤال می کنیم که:


با توجه به مدّت اندکی که ائمۀ اطهار علیهم السّلام در بطن جامعه حضور داشته و با توجه به خفقانی که از دستگاه های حاکم، اِعمال می شده و با توجه به خیل عظیم کتاب سوزی هایی که در تاریخ شیعه به یادگار مانده جای این سؤال باقی می ماند که با مسائل جدید و به اصطلاح مستحدثه چه باید کرد؟ آیا باید آن ها را بدعت و خرافه و اضافه به دین نامید، یا باید طبق اصول مسلّمه و کلیّه ای که در دست شیعه قرار دارد حکم اصلی آن را به دست آورد؟ آیا باید به کلی الفاظ عمومات را از بین برد، یا باید مصادیق آن را یافت؟ آیا باید هر مکلّفی با عقل خود و هر غیر متخصّصی با فهم خود آن ها را زیر سؤال برد، یا با روش عالمانه، جوانب قضیه را تبیین نمود؟


مقوله ای با عنوان «اضافه کردن» در فقه جایی ندارد، اما در برخی از مسائل برای وسعت موضوعات فقهی به عمومات و مطلقات باید رجوع نمود. این بدان معنا نیست که چیزی در دین اضافه و یا بدعت گذارده شده است. بلکه مفهوم یک موضوع گسترده و مصادیق جدیدی می یابد. لذا تمسّک به عمومات بدین معنا نیست که چیزی به دین اضافه شده است. عموم چیست؟


«العموم فی الإصطلاح عباره عن شمول المفهوم لکل ما یصلح أن ینطبق علیه و بعباره أخرى فعلیه الشمول فیما فیه قابلیته و العام عباره عن اللفظ الدال على المفهوم و شموله»


«عموم در اصلاح عبارت است از شمول یک مفهوم برای هرآنچه که صلاحیّت دارد که برآن منطبق شود، به عبارت دیگر فعلیّت شمول در آنچه که قابلیّت آن را دارد و عام عبارت است از لفظی که دلالت بر مفهوم و شمول آن مفهوم می کند.»


در اصول فقه، یک سری مبانی و قواعد فقهی مانند مطلقات و عمومات هست که سبب گستردگی فقه می باشد. هنگامی که شارع لفظ عام کلی را بیان می کند، از آن تخییر و یا جواز شرعی در تطبیق بر افراد متعدد آن استفاده می شود. مقتضای این تخییر و جواز، تطبیق بر موارد و افراد متعدد آن مجموعۀ کلی است. مانند اینکه وقتی مولا امر می کند که گوسفندی از میان گلۀ گوسفندان ذبح شود. شارع عنوان کلی را بیان کرده اما مصداق خارجی و عینی را ذکر نکرده لذا هر یک از گوسفندان که قربانی شوند صحیح می باشد. یا هنگامی که خداوند در عنوان کلی «مودّت»، امر به مودّت با اهل البیت علیهم السّلام را فرموده که در این لفظ عام مکلّف را مأمور به انجام فعلی به خصوصیّت و قید خاص و معیّنی امر نکرده بلکه طبیعت کلّی مودّت ـ و آن ابراز و اظهار علاقه و اظهار دوستی است ـ را اراده نموده است. همانگونه که در عنوان کلی امر به «اظهار حزن در عزای سیّدکونین امام حسین علیه السّلام» چنین اراده نموده است. لذا انتخاب هر یک از مصادیق اظهار حزن و یا عزاداری یا مودّت، صحیح و اتیان امر مولا خواهد بود.


به بیانی دیگر:


در فرهنگ لغات واژۀ «سنّت» در برابر واژۀ «بدعت» قرار دارد. سنّت آن چیزی است که در سیره و رفتار و گفتار و تقریر پیامبر یا امام علیهم السّلام بوده است. در معنای عام تر، سنّت آن رفتاری است که ریشه در سیرۀ آل الله علیهم السّلام داشته باشد اگرچه در ظاهر و به طور خاص بدان امر نفرموده باشند. دلیل این امر روایاتی بدین مضمون است که:


«مَن سنَّ سنه حسنه کان له اجرها و اجر من عمل بها إلی یوم القیامه» (۷)


«هر کس سنّت حسنه ای را سنت کند اجر او و اجر هر کس به این سنّت حسنه تا روز قیامت عمل می کند، برای اوست.»


این حدیث دلالت می کند بر مسائل مستحدثه و مستجده ای که به تدریج زمان وجود می آید و کلامی در صراحت حکم آن از سوی شارع بیان نشده است اما از دلایل دینی و اطلاق احادیث و روایات دانسته می شود که این فعل مرضیّ شارع مقدّس می باشد.


اینگونه امور در مورد سنّت های اجتماعی است و این امر در سیرۀ علمای سلف ما بوده است. به عنوان نمونه میرزا حسین نوری قدّس سرّه شخصی است که سنّت حسنۀ پیاده روی از نجف به سوی کربلا را در روز اربعین حسینی علیه السّلام گذاردند و تا به الان نیز ادامه دارد. اما آیا چون در این مورد خاص از سوی ائمه معصوم علیهم السّلام امری وارد نشده است پس بدعت می باشد؟ خیر، بلکه با تمسّک به روایاتی که دلالت بر عموم می کند، این امر، سنّت حسنه می باشد. به عنوان نمونه از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که:


«من أتی قبرالحسین ماشیاً کتب الله له بکل خطوه ألف حسنه و محی عنه ألف سیئه و رفع له ألف درجه» (۸)


«هر کس پیاده به زیارت قبر حسین علیه السّلام برود، خداوند برای هر قدم او هزار حسنه می نویسد و هزار سیّئه از اعمال او محو می کند و مقام او را هزار درجه رفعت می دهد…»


موضوع، یعنی پیاده روی به کربلاست (چه در اربعین و چه در غیر آن) و حکم، رجحان و ثواب و پاداش از طرف خداوند است و تنها یکی از مصادیق این عموم پیاده روی در روز اربعین حسینی علیه السّلام می باشد. لذا پیاده روی به کربلا در چنین روزی نه تنها بدعت محسوب نمی شود بلکه شامل اطلاق دلیل «من سنّ سنّه حسنه…» و اطلاق «من أتی قبر الحسین ماشیاً…» می گردد.


از همین روست اطلاق تمامی عناوینی که در مورد تعظیم شعائر اهل البیت علیهم السّلام در روایات وارد شده است. مانند «ابکاء» به معنای گریانیدن، یا «جزع» به معنای عدم صبر و نقیض صبر یا «مودت» یعنی ابراز محبت، و «یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا» «شیعیان ما در غم های ما غمگین و در شادی های ما شادند.» یا «رحم الله من احیا امرنا» «خدا رحمت کند افرادی را که امر ما اهل البیت را احیا می کنند.» و… است که به هر طریقی که صورت پذیرد مادامی که محذور شرعی و یا حرمتی در آن نباشد امر بسیار پسندیده ایست. بلکه رجحان دارد و ادله وجوب نیز برآن اقامه شده است.


البته شاید اطلاق لفظ مستحدثه و مستجده بر انواع عزاداری دور از انصاف باشد. زیرا ادله ای در مورد شعائر اهل البیت و علی الخصوص شعائر امام حسین علیه السلام وارد شده است که مافوق عنوان عمومات می باشد. مثل تمسک به سیرۀ جامع و کامل تمامی ائمۀ هداه در عزاداری. من باب نمونه، کلام مولایمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه است که فرمودند:


«فَلَئن أخَّرتنِی الدُّهُور وَ عَاقَنِی عَن نُصرَتِک المَقدُور وَ لَم أَکُن لِمَن حَاربک مُحارباً وَ لِمَن نَصَبَ لَکَ العداوه مُناصباً فَلَأندُبَنّکَ صَبَاحَاً وَ مَساءً وَ لَأبکِینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدّموعِ دَمَاً حَسرَهً عَلَیکَ وَ تَأسُّفاً وَ تَحَسُّراً عَلَی مَا دَهاکَ وَ تَلَهُّفَاً حتّی أموتُ بِلَوعَهِ المُصابِ وَ غُصّهِ الإِکتِیابِ» (۹)


«پس اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و از یاری تو محروم کرد و نبودم تا با دشمنان تو جنگ کنم و با بدخواهان تو پیکار نمایم، اینک در مصیبتت هر صبح و شام، ناله سرمی دهم و به جای اشک، خون از دیده می بارم و در فاجعۀ جانگدازت اندوهگینم تا در اثر بی قراری و غصه جان می دهم.»


تنها فعلی که حضرت بقیه الله الاعظم عجّل الله تعالی فرجه الشّریف در برابر تأخیر زمانه و دور ماندن از نصرت سیّدالشهداء علیه السّلام و لبیک به «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنِی» حضرت و جنگیدن در رکاب ایشان در این زمان قرار می دهد وتنها فعلی که در برابر حسرت از این غم، برای عالمیان معرفی می نمایند، «عزا و ندبه و خون گریه نمودن هر روز» در عزای ایشان است. یعنی حجت الله و بقیه الله و وارث انبیاء و اولیاء دراین زمان، عزاداری و خون گریستن بر امام حسین علیه السّلام را بدل از محروم ماندن از نصرت ایشان بیان می دارند. این نکته مهمی است برای آنانکه در حسرت یاری امام حسین علیه السلام می سوزند و چنین عرض می کنند: «یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیماً»


علاوه بر مطالب فوق، یک نکته باقی می ماند و آن اینکه در جواب گفتاری که می گوید: «چون فلان نوع عزاداری یا فلان تعظیم شعائر در زمان حضور ائمۀ اطهار علیهم السّلام نبوده است، پس هیچ ریشه و بنیانی ندارد، بدعت است و نباید باشد!» باید گفت: از سویی با این دیدگاه که: «هرچه در زمان ائمه علیهم السّلام نبوده، پس در این زمان هم نباید باشد و یا اگر باشد وجهۀ شرعی ندارد؟!» برخی از احکام فعلی نیز کنار گذاشته می شود. علاوه برآن مگر اهل البیت علیهم السّلام در این زمینه نفرموده اند که: «علینا القاء الأصول و علیکم التفریع» (۱۰) «بیان و رساندن اصول با ماست و تطبیق و تفریع آن باشماست.»


با التفات بدین امر که تاریخ شیعه بارها و بارها هدف هجوم وتجاوزهای وحشیانه قرار گرفته، پیشوایان دینی اش شهید گشته، و آثار علمی و روایی اش مکرراً سوزانده شده است. از کجا بدین قوت وجود امری در زمان معصومین علیهم السّلام یا تاریخ میلاد برخی از اهل البیت علیهم السلام رد می شود؟ آن هم از سوی افرادی غیر متخصص! این مطلب نیز بسیار حائز اهمیّت است که غالب حضرات معصومین علیهم السّلام در جو تقیّه و اختناق زندگی می کردند و بسیاری از عقاید مسلّم شیعه را مخفی و بعضاً توریه می نمودند. در این زمینه جریان حضور مأموران حکومتی در محضر امام صادق علیه السّلام و سؤال در مورد غاصبان خلافت و به ظاهر تعریف ایشان از سوی حضرت مشهور است. لذا هرگز جوّ فعلی و به اصطلاح آزاد این زمان را ـ که به راحتی عقاید مسیحیّت و بهائیت در میان تشیع، منتشر می گردد و همچنین ارتباطات و سایت ها و شبکه های تشیع را ـ با زمان هارون الرشید و مأمون (لعنهم الله) و… اصلاً نباید قیاس نمود.


لذا باید در صورت بی اطلاعی از این امور حداقل با اندکی ورع و تقوی صحبت نمود، نه اینکه با پرداختن به شبهه پراکنی در یک مسأله و جهالت از زوایای فقهی و اعتقادی اظهار نظر نمود و جاهلانه، یا بعضاً عامدانه مبانی دینی را زیر سؤال برد.


به هر ترتیب همانطور که در معنای بدعت گذشت؛ بدعت به معنى کاستن یا افزودن چیزى بر دین، بدون هیچ دلیل معتبر است. اما آیا احیای امر اهل البیت علیهم السلام، احیای عزای حسینی و عزای فاطمی علیهماالسلام به همۀ اقسام آن، فاقد دلیل معتبر است یا عین ادای اجر رسالت خاتم الانبیاء علیه و علی آله الصلوه والسلام است؟!


ایام محسنیه


یکی از مواردی که شبهات مکرری در مورد آن بیان شده است «ایام محسنیه» است.


گاهی شبهات آنقدر زیاد است که فرصت تأمل را از مخاطب سلب می کند که به راستی ایام محسنیه چه ایامی است؟!


ایام محسنیه چنانکه مرسوم است از ۲۸ صفر، یعنی شهادت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله وسلم شروع و ۸ ربیع الاول یعنی شهادت امام حسن عسکری علیه السلام به پایان می رسد. در طول این مدت فاجعه آمیزترین وقائع و مصائب رخ داده است:


شهادت سرور انبیاء صلی الله علیه واله وسلم، و بلافاصله بعد از آن تشکیل سقیفه بنی ساعده و غصب خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام و به عبارتی دیگر ارتداد انبوهی از صحابه توسط بیعت شکنی غدیر و ایجاد اول انحراف و عظیم ترین بدعت در دین. بلافاصله بعد از آن هجوم های وحشیانه به خانه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و مجروح و مضروب نمودن ایشان و قتل حضرت حضرت محسن علیه السلام و غصب فدک، همه در فاصلۀ زمانی ۲۸ صفر تا ۸ ربیع الاول روی داده است. آنها که دستی در تاریخ و روایات دارند خوب می دانند که این ها اموری نیست که بتوان در مورد آن خدشه ای نمود زیرا علاوه بر علمای شیعه، مخالفین نیز مکررا آنها را در کتب معتبر خود ذکر کرده اند.


اما اهل علم و دقت می دانند که هر یک از این مصائب چه فجایع عظمی و دواهی کبرایی است. چنانکه امام صادق علیه السلام فرمودند:


«وَ لاَ کَیوم مِحنَتِنا بِکَربَلاء وَ إن کانَ یَومُ السَّقیفه وَ إحراقُ النّارِ عَلَی بابِ أمیرِ المُؤمِنینَ وَ الحَسَن وَ الحُسَینِ وَ فَاطِمه وَ زَینَب وَ امِ کُلثوم وَ فِضه وَ قَتلُ مُحسَنٍ بَالرّفسَه أعظمَ وَ أَدهَی وَ أمرَّ لأنّه أصلُ یَومِ العَذابِ» (۱۹)


«و هیچ روزی مانند روز مصیبت ما در کربلا نیست، اگرچه روز سقیفه و آتش به پا کردن  بر در خانه امیرالمؤمنین و حسن و حسین و فاطمه و زینب و ام کلثوم و فضه و کشتن محسن با لگد، بالاتر و سخت تر و تلخ تر است. چرا که اصل روز عذاب و سختی آن روز است.»


حضرت با سه تعبیر، مصیبت هجوم به بیت وحی و قتل حضرت محسن علیه السلام (یعنی همان ایام محسنیه) را عظیم تر و سخت تر و ناگوارتر از روز عاشورا معرفی می فرماید. این به چه معناست؟ آیا معنائی غیر از این می دهد که باید این مصیبت را پرشورتر از عاشورا و یا حداقل مانند عاشورا اقامه نمود؟! این وقایع جانگدازی است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از آن فرمودند: «اما حزنی فسرمد و اما لیلی فمسهّد» (۲۰) «اما حزن من دائمی است و شبهای من به شب زنده داری می گذرد.» او که امام و حجت بر ماست می فرماید تا ابدالآباد محزونم، آن وقت عده ای از جهال می گویند حتی در سالروز آن عزاداری برگزار نشود؟! فکیف تحکمون؟!


حتی روایاتی بدین مضمون وارد شده است که:


امام صادق علیه السلام هنگام ذکر واقعه کوچه و هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها چندان می گریستندکه محاسن مبارکشان از اشک دیدگانشان تر می گشت وسپس می فرمودند: «لا قَرّت عینٌ لا تبکی عِندَ هذا الذّکر» (۲۱) «روشن مباد آن چشم که هنگام ذکر این واقعه نگرید»


و امام موسی بن جعفر در مورد واقعۀ هجوم به خانه وحی، سه مرتبه چنین فرمودند: «هتک والله حجاب الله» (۲۲) «قسم به خدا، حجاب الهی هتک شد.»


آیا اگر سالروز چنین وقایعی اقامۀ عزاداری شود، بدعت خواهد بود؟! یا اگر عزا اقامه نشود یاری بزرگترین بدعت تاریخی است که تا به حال گذاشته شده است؟ چنانکه امام باقر علیه السلام فرمودند: «من لم یعرف سوء ما اتی الینا من ظلمنا وذهاب حقنا وما نکبنا به فهو شریک من اتی الینا فیما ولینا به» (۲۳) «کسی که سختی و ناروائی آنچه که بر ما آل محمد آمده است از ظلم و ستمی که برما روا داشتند و حقوق که ازما به یغما بردند وگرفتاریهائی که ما به آن دچار شدیم نشناسد؛ با مرتکب آن شریک می باشد.»


اما آیا تا به حال این مسأله تأمل شده است که چرا به اقامۀ عزاداری توصیه های مؤکد شده است؟ زیرا آن تأثیری که در شناخت و بیان ظلم و مظلومیّت و مصیبت است در هیچ دلیل و برهانی نیست. زیرا به عنوان نمونه آن لشکری که تیر سه شعبه بر گلوی شیرخواره ای می زند دیگر نیازی به اثبات کفر و باطل بودن او نیست. خلیفه ای که دستور می دهد سر بریدۀ پدر را برای طفل سه ساله ببرند انسان نیست و نیازی به دلیلی در ردّ خلافت او نیست. و آن به اصطلاح خلیفه ای که با لگد بر بانوی حامله می زند و بچه اش را سقط می کند دیگر دلیلی بالاتر از این برای رسوایی و کفر او نیست. از این روست که باید ظلم و مصیبت را بیان کرد. و جلسات عزاداری گرفت. و چه واقعی صعب تر و دشواتر از آن روزی که اول انحراف از راه ولایت و امامت صورت پذیرفت؟! همان واقعه ای که در زیارت عاشورا می خوانیم «اسست اساس الظلم». پایه و اصل و اساس ظلم به اهل البیت علیهم السلام است.


اما اگر منظور آن عده از بدعت، لفظِ «ایام محسنیه» است، که در این صورت در نادانی ایشان هیچ تردیدی نیست. دهه و ایام محسنیه یعنی ایامی که متعلق به حضرت محسن علیه السلام می باشد. و متسب به ایشان است. مانند دهۀ فجر و هفتۀ دفاع مقدس و … .


اصلا اسم یعنی نام و نشانه ای که دلالت بر معنا و مسمایی بکند وقتی معنا و مسمی هست یعنی ایام شهادت حضرت محسن سلام الله علیه ، اطلاق لفظ بر آن که بدعت نمی شود. این امر به ضروره عقل و عرف و شرع دانسته می شود.


اربعین امیرالمؤمنین علیه السلام


از موارد دیگری که با شعار بدعت با آن برخورد می شود؛ «اربعین امیرالمؤمنین علیه السلام» است. ظاهر آنچه که ادعا می کنند این است که روایتی موجود است که می فرماید: «گرفتن اربعین برای هیچ کس غیر از امام حسین علیه السلام جایز نیست.» حداقل حقی که ما در برابر ادعایشان داریم این است که متن عربی روایت را با ذکر منبع و سند برای ما ذکر کنند، تا بدانیم اولاً به چه روایتی و ثانیاً چگونه استدلال می کنند تا آنگاه جواب مکفی بشنوند.


فرض می گیریم که چنین روایتی موجود باشد. باید توجه داشت که سبک و سیاق آن مانند این روایت است که: «کلُّ الجَزَعِ وَ البُکاء مَکروهٌ مَا خَلا الجَزَعِ و البُکاء لِقَتلِ الحُسَین» (۲۴) «هر جزع و بی صبری و گریه ای مکروه است مگر جزع و بی صبری و گریه در مورد قتل امام حسین (علیه السّلام).» آیا از این روایت به دست می آید که جزع نمودن بر دیگر اهل البیت علیهم السلام مکروه است؟ بی تردید اگر کسی این حکم را بدهد به بی سوادی متهم خواهد شد. زیرا فقیه وقتی به لسان چنین روایتی نگاه می کند اولاً به دلالت آن پی می برد، ثانیاً قرائن یا مخصصات متصل و منفصل آن را در نظر می گیرد و بعد حکم می دهد. زیرا در همین مثال قرائن منفصلی موجود است که از این عام، موارد دیگری نیز خارج شده است. نظیر اینکه امام علیه السلام در روایتی دیگر فرموده اند:


«رحم الله دمعتک أما إنک من الّذین یعدون من أهل الجزع لنا…» (۲۵) «خدا رحمت کند اشک های تو را بدان که قطعاً تو از کسانی محسوب می شوی که به خاطر ما جزع نموده…»


و یا امام صادق علیه السلام در سجده اینطور دعا فرمودند: «اللهم… و ارحم تلک القلوب التی جزعت و احترقت لنا» (۲۶) «خدایا… دلهایی را که بخاطر ما نالان گشته و سوخته، مورد رحمت قرار بده.»


بالاتر از آن حتی عموماتی وارد شده است که اگر بدون فحص در مخصص بخواهیم به عمومیت آن تمسک کنیم (العیاذ بالله) حتی جزع بر حضرت سیدالشهداء علیه السلام نیز قبیح خواهد بود نظیر این روایت از امیرالمؤمنین که خطاب به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: «إنّ الصبرَ لجمیلٌ إلاّ عَنکَ وَ إنّ الجزعَ لَقبیحٌ إلاّ عَلیکَ» (۲۷) «همانا صبر زیباست اما در مصیبت غیر تو و همانا جزع و بی تابی زشت و قبیح است مگر برتو.»


از این روایت مشخص می شود که از ابتدا عموم کراهیت جزع شامل مصیبت اهل البیت علیهم السلام نبوده تا بخواهد بعدا با مخصص هایی خارج شود. به تعبیر اصولی، جزع بر اهل البیت تخصصاً و موضوعاً از روایت «کل الجزع و البکاء مکروه…» خارج بوده است نه تخصیصاً و حکما. که تفاوت آن بر اهل تحقیق پوشیده نیست.


لذا نه تنها جزع بر دیگر اهل البیت علیهم السلام غیر از امام حسین علیه السلام مکروه نیست، بلکه طبق روایاتی دیگر مأجور است.


اما سؤال این جاست که اگر پدر همین شبهه پراکنان به رحمت خدا برود آیا برای او اربعین نمی گیرند؟! اگر می گیرند چه کسی عزیزتر از امیرالمؤمنین علیه السلام علی الخصوص که در روایات بسیاری فرموده اند پدر امت، امیرالمؤمنین علیه السلام است: «انا و علی ابوا هذه الامه» (۲۸) ؛ بلکه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند من پدر آدم ابوالبشر (علی نبینا وآله و علیه السلام) هم هستم: «و انی و ان کنت ابن آدم صوره فلی فیه معنا شاهد بابوتی» همچنین در بحارالانوار ج۴۲، روایت است که آسمان و زمین، نه تا چهل روز بلکه «اربعین سنه» تا چهل سال بر امیرالمؤمنین علیه السلام گریان بود.


آقایانی که نگران بدعت در دین هستند، اصلا آیا از «اصاله الاباحه» یا «حلیت عامه» چیزی شنیده اید؟! برفرض اینکه در تعظیم شعائر اهل البیت بالاخص مولا امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ روایتی نمی بود؛ اصلِ اولیه، در همه چیز اباحه و حلیّت است همه چیز حلال است «الا ما خرج بالدلیل» مگر اینکه دلیل خارجی بیاید آن را بالخصوص حرام کند. و در این مورد اصل اولیه یعنی حلیّت جاری است و بعد نه تنها نهیی نرسیده است بلکه امر به تعظیم شعائر شده است.


میلاد برخی از اهل البیت علیهم السلام


گفته می شود «میلاد برخی از اهل البیت علیهم السلام ـ نظیر حضرت رقیه و حضرت قاسم علیهماالسلام که علما هیچ نتوانسته اند سندی در باب میلاد ایشان بیابند ـ جز دروغ و افترا چیزی دیگری نیست!! و اینگونه سبب تحریف تاریخی و بدعت در دین می شود». و بعد هم اعتراض می شود که «چرا علما جلوی این سیر انحراف تاریخی (!!) را نمی گیرند؟!»


سؤال ما این جاست که آیا این همه کتب تاریخی و مقاتل که نامی از این دو بزرگوار آورده اند، تا به حال ندیده اند؟! آیا برای کسانی که به دنیا نیامده اند ذکر مصیبت شده است؟! اما اگر منظورشان روز میلاد ایشان است که می فرمایند حتی سند ضعیفی در مورد آن موجود نیست، بر فرض اینکه چنین باشد؛ در مورد ائمه اطهار علیهم السلام نیز اختلافات زیادی در روز میلادشان وجود دارد پس باید منکر آن جلسات هم شد.


مضافاً برآنکه: اساساً «نفی و انکار» همچون «اثباتِ» هر چیز، دلیل می خواهد و حتّی نفی و انکار یک امر نظیر میلاد حضرت قاسم و یا حضرت رقیه سلام الله علیهما، ادلّه متقن تری نسبت به اثبات می طلبد. زیرا باید در تمامی کتب تاریخی و روایی و سیره جستجو کرد و بعد اگر یافت نشد انکار کرد و ضمن اینکه آن وقت هم باید این قاعدۀ عقلی را دانست که «عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود»؛ نیافتن دلیل بر نبودن نیست. به همین دلیل است که علمای ما، ـ مثل جهّال زمانه به این امور ـ ایراد نگرفته اند بلکه در بسیاری از موارد تأیید نموده اند. آری، آنچه که دلیل نمی خواهد «نمی دانم» است که بر زبان متواضعان جاری می شود.


سؤالی دیگری که باید از مدعیان انحراف تاریخی پرسید در این جلسات که به بهانۀ میلاد اهل البیت علیهم السلام گرفته می شود چه چیزی رخ می دهد آیا غیر از این است که فضائل و مناقب ایشان گفته می شود و ذکر مصائب یا مدائح ایشان؟! آیا به پندار ایشان، می نشینند تاریخ را عوض می کنند؟! بد نیست بدانند که نود درصد کتب تاریخی و سیَر، مربوط به مخالفین و معاندین شیعه است مانند تاریخ طبری، البدایه و النهایه، الکامل ابن اثیر،  الامامه و السیاسه، تاریخ ابن خلدون و… و اگر اهل مطالعه باشند خوب می دانند که سیر انحرافات در تاریخ چقدر زیاد و پر رونق بوده است. کتب تاریخی و روایی شیعی اکثرا به آتش کشیده شده است. بسیاری از امور در مورد زندگانی اهل البیت اطهار علیهم السلام ثبت نشده است. چه بسیار از بانوان و مخدّرات حرم اهل البیت علیهم السلام که هیچ چیز جز نام آنها در تاریخ ثبت نشده است. پس باید منکر همه چیز شد؟!


اما سؤال آخر ما از مدعیان بدعت این است که: آیا اینکه بدون هیچ مبنا و مدرک علمی و فقهی به راحتی از سوی غیر متخصصان فتوا داده می شود، خود سرچشمۀ بدعت در دین نیست؟!


والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


منابع و مصادر


۱٫ الکافی: ۱/۵۶؛ وسائل الشیعه: ۱۶/۲۷۰


۲ . کتاب العین: ۲/۵۴٫


۳٫  لسان العرب: ۸/۶٫


۴ . فرهنگ فارس دکتر معین: ۱/۳۳۶٫


۵ . بحارالانوار: ۷۴/۲۰۲٫


۶٫ مجمع البحرین: ۱/مادۀ بدع.


۷٫ الفصول المختاره: ۱۳۶٫


۸٫ کامل الزیارات: ۱۳۳؛ وسائل الشیعه:۱۰/۳۴۲٫


۹٫ المزار لابن المشهدی:۵۰۱؛ بحارالأنوار:۹۸/۲۳۸ و۳۲۰٫


۱۰٫ وسائل الشیعه: ۲۷/۶۲٫


۱۱٫ فضائل صحابه لابن حنبل: ۲/۶۴۴/۱۱۴۱؛ المعجم الکبیر: ۳/۴۷/۲۶۴۱؛ الکشاف: ۳/۴۰۲؛ المستدرک علی الصحیحن:۳/۱۷۲؛ صواعق المحرقه:۱۷۰؛ المناقب ابن مغازلی:۱۱۲؛ ذخائر العقبی:۱/۲۵؛ الدر المنثور:۷/۴۸


۱۲٫مکیال المکارم:۱/۴۱۷٫


۱۳٫ المناقب: ۳/۲۴۷


۱۴٫ مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت جامعه کبیره: ۱۰۷۰٫


۱۵٫ المزار لابن المشهدی:۵۰۱؛ بحارالأنوار:۹۸/۲۳۸ و۳۲۰٫


۱۶٫ وسائل الشیعه: ۱۴/۵۰۲؛ الإقبال: ۵۴۴؛ الأمالی للصدوق: ۱۲۹؛ عیون اخبارالرضا علیه السلام: ۱/۲۹۹٫


۱۷٫ الغیبه، نعمانى ، ص ۲۸۶


۱۸٫ بصائر الدرجات: ۳۰۱، نظیر این حدیث در بحارالأنوار: ۲۷/۱۰۲؛ الأمالی للمفید: ۵۹، نیز روایت شده است.


۱۹٫ الهدایه الکبری الخصیبی، ص۴۱۷


۲۰ . نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲٫


۲۱٫ نوائب الدهور: ۳/۹۶


۲۲٫ طرف:۱۹، بحارالانوار:۲۲/۴۷۷


۲۳ عقاب الاعمال:۴۶۵ .


۲۴٫ وسائل الشیعه: ۱۴/۵۰۵٫


۲۵٫ کامل الزیارات: ۱۰۱؛ وسائل الشیعه: ۱۴/۵۰۸؛ بحارالأنوار: ۴۴/۲۸۹٫


۲۶٫ بحار الانوار: ۹۸ /۸٫ کامل الزیارات: ۱۱۷


۲۷٫ مستدرک الوسائل: ۲/۴۴۵؛ بحارالأنوار: ۷۹/۱۳۴؛ نهج البلاغه: ۵۲۷؛ غررالحکم: ۱۰۹٫


۲۸٫ معانی الأخبار ص۱۱۸٫


۲۹٫ بحارالأنوار:۲۸/۵۸ـ ۵۹؛ تذکره الشهداء:۲/۳۴۷٫


30-سایت اهل کساء


یاحسین!

۹۳/۱۰/۰۸
کـــمیل

نظرات  (۱)

۱۰ دی ۹۳ ، ۰۳:۳۴ http://naghleghol.ir/
باسلام مطلب شما در سایت نقل قول انتشار یافت.
درصورت تمایل به مابپوندید تا مطالب شما سریعتر منتشر شود
باتشکر مدیریت سایت نقل قول

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی