ایمان اوردن یهودی
شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۱۵ ق.ظ
هر روز که از خانه بیرون می امد همین اش وهمین کاسه بود.داستان همان داستان های روز قبل......زباله خاکروبه و سنگ و چوب و.....یکبار هم که شکمبه گوسفند.بد همسایه ای بود این یهودی.حالا هم که سخت بیمار شده بود ودر بستر افتاده بود.
-دیدم چند روزی است پیدایت نیست گفتند بیماری.امدم حالت را بپرسم!
به همین سادگی.ایمان اورد.یهودی ایمان اورد.
۹۲/۱۲/۱۰