حرف تازه ای نیست. درد تازه ای نیست، شعر تازه ای نیست، وزن تازه ای نیست، رنگ تازه ای نیست. همه ی حرف ها تکراری شدند، همه درد ها تکراری شدند، همه شعر ها تکراری شدند، همه وزن ها تکراری شدند، همه رنگ ها تکراری شدند
آخر بدون تو، چه فرقی می کند، شعبان باشد یا ربیع، رمضان باشد یا شوال. وقتی نباشی، روز اول ژانویه با شب چهارشنبه سوری چقدر توفیر دارد؟ چه تفاوت دارد، وقت ماه گرفتگی باشد یا لحظه تحویل سال؟ براستی چه فرقی می کند، رنگ سال آبی باشد یا قرمز، یاسی باشد یا نیلی، وقتی روزگار هر روز با غیبت تو، به صورت ما سیلی های آب دار می زند... بدون تو پیراهن مشکی عزا از تن گل ها درنیامده هنوز. بی تو هوا بوی سوختگی دارد هنوز. باور کن بی شمیم حضور تو، پیراهن ما عطر عید را به خود نمی گیرد. مخلص کلام را بگویم؛ بدون تو تمام روز ها عزادارم...