روزى امام حسن مجتبى در یکى از باغستان هاى شهر مدینه قدم مى زد، که ناگاه چشمش به یک غلام سیاه چهره افتاد که نانى در دست دارد و یک لقمه خودش مى خورد و یک لقمه هم به سگى که کنارش بود مى داد تا آن که نان تمام شد.
روزى امام حسن مجتبى در یکى از باغستان هاى شهر مدینه قدم مى زد، که ناگاه چشمش به یک غلام سیاه چهره افتاد که نانى در دست دارد و یک لقمه خودش مى خورد و یک لقمه هم به سگى که کنارش بود مى داد تا آن که نان تمام شد.
آقا جان ، مولا جان ، ای سید من ، جمعه ها که می شود بعد از نماز صبح به خدا التماس می کنم
آقای من!
مولای غریب و تنهای من!
پدر مهربان اهل عالم!
می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛
برخی از دانشمندان اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفا از بازگو کردن این قطعه ازتاریخ خودداری نمودهاند؛ از جمله ابن ابی الحدید در شرح خود میگوید: «جساراتی راکه مربوط به فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل شده، در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقلکرده است.[۱]
زهرای مرضیه(سلام الله علیها)در همه مراحل زندگی کوتاه خویش در راه تحکیم بنیانهای نهال نورانی توحید کوشید و از همان دوران کودکی، ریاضت در راه اسلام را مشتاقانه بر خود هموار کرد و تا پایان زندگی نیز به این روش ادامه داده