اسلام :: سربداران 313

سربداران 313

سربداران 313
برخی از پیامک های شما:
سلام بر سربازان مجازی ایران.من تمام دوستامو با شما اشنا میکنم تا از مطالب مفیدتون بهره مند بشوند و بدونند ماهواره چطور فرهنگمونو میگیره تلاش شما برای آگاه سازی مردم ستودنیه .به امید جهانی شدن سربداران.(مهتاب)
[7975***0936]
**********
درود خدا برشما جوانان ارزش ی نویس . وبتون واقعا روی من تاثیر گذاشته خدا اجرتون بده که چشمای منو باز نمودید و به من کمک کردید (شاکری)
[2589***0912]
**********
باعرض سلام و خسته نباشید خدمت مدیریت محترم و نویسندگان ازرشی . و با ارزوی قبولی طاعات و عبادتون . الحق وبسایت مفیدی دارید و انشالله پیروز و سربلند باشید (نادعلیپور)
[4851***0930]
**********
سلام و عرض ادب خدمت مدیریت پایگاه فرهنگی مذهبی سربداران ، وبسایت بسیارعالی و اموزنده و دشمن شکن دارید فقط خیلی دیر مطالبتون به روز میشه چرا؟(محمدی)
[5123***0936]
**********
درودخدا بر تو ای مدیریت گرامی آقای مقدسی و نویسندگان محترم خانوم سلیمانی و اقای محمدی خدا اجرتون بده چنین وبهایی در دنیای مجازی واقعا تاثیر گذار و دشمن شکن هست امیداوارم به هدفتون برسید (مرتضی ذالفقار)
[9857***0912]
**********
سلام . به نظر من وبلاگ سربداران از نظر مطالب خوبه گرافیگ هم بد نیست (موسوی)
[3695***0930]
**********
درود خدا بر شما . مطالب سربداران خوبه اما اگر به هاست تبدیل کنید و از وبلاگ بردارید و فقط روی مطالب ناب کار نکنید مثلا ویدیو اهنگ مداحی زیارت از این ها هم در وبتون قرار بدید اگر این کاروکنید هیچ فک نکنم در این دنیای مجازی چنین وبسایت وجود داشته باشه البته از روی مطالب شما میگم(حیدری)
[9189***0912]
**********
سلام علیکم . اللهم عجل لولیک الفرج .... بابا دمت گرم گل کاشته اید (حسینی)
[8659***0918]
**********
نویسندگان
پیوندها
لوگو دوستان
لوگو و بنر سربداران
سربداران313رادنبال کنید

۳۱۱ مطلب با موضوع «گروه های دینی اصلی :: اسلام» ثبت شده است

- پدر او را دیده بودی؟

- آری

- کاش ما هم می دیدیم.چگونه بود؟

- بسیار  زیبا همچون ماه!

- چطور شد که موفق به دیدنش شدی؟

- این ماجرا مربوط به سال ها قبل است.

ابوسهیل، نفس عمیقی کشید و گفت:

چندسال پیش، هنگامی که امام در بستر بیماری بود، برای آخرین بار به دیدنش رفتم.لحظات آخر زندگی اش بود. دلم می خواست وقت  را غنیمت شمرده، حدیثی از او یاد بگیرم.دوست داشتم خدمتی از دستم بر می آمد و با جان و دل آن را انجام می دادم.ولی افسوس .... .به «عقید» حسادت می کردم؛ آخر او خدمتکار امام بود و افتخار بزرگی نصیبش شده بود.

به امام حسن عسکری –علیه السلام- خیره شدم.در این افکار بودم که امام به هوش آمد و عقید را خواست.عقید که به حضورش شتافت، به او گفت مقداری کُندُر را در آب بجوشانند و برایش بیاورند.

عقید به اتاقی رفت و دستور امام را به نرجس رساند.طولی نکشید که جوشانده آماده شد.امام تا خواست جوشانده را بنوشد،دوباره ضعف بر او چیره شد.دست هایش می لرزید و صدای برخورد کاسۀ گلین به دندان هایش شنیده می شد.کاسه را پایین آورد.خواستم کمکش کنم؛اما نپذیرفت. به عقید گفت به اتاق برو.کودکی را می بینی که در حال سجده است، او را پیش من بیاور. عقید رفت و زود برگشت.از او پرسیدم:چه شد؟ چرا برگشتی؟ گفت: دیدم کودکی سر بر سجده گذاشته و دست به سوی آسمان بلند کرده.به مادرش گفتم که امام او را می خواهد. چند لحظۀ بعد، مادر با کودکش آمد و با هم، کنار بالین امام حاضر شدند.

۵ نظر ۲۰ دی ۹۲ ، ۱۹:۳۰
کـــمیل

از سال چهلم بعد از شهادت امیر المومنان علی علیه السلام وبه قدرت رسیدن معاویه تاسال یکصد وسی و دو هجری که دولت بنی امیه منقرض شد دین اسلام عملاًبه دست بنی امیه بود.دربسیاری از تفاسیر وشجره اهل سنت آمده است که مقصود از

(شجره، ماعونه)درقرآن بنی امیه اند.درآیه ی دیگر از بنی امیه به «شجره ی خبثیه»کرده است بنی امیه در طول حکومتشان پیروان خاندان نبوت رادرشدت وسختی وخفقان قرار داده بود .ناسزایی به امیرمؤمنان علیه السلام در سرلوحه ی برنامه ی بنی امیه بود .فاجعه ی خونین کربلا وشهادت اما حسین علیه السلام سرور وسالار شهیدان اوج جنایات این طایفه محسوب میشود.

درقبل و بعد این جنایات کثیفشان  معفی از شیعیان بزرگ وعلویین رابه جرم دوستی با اهل البیت علیه السلام می کشتند یا وارد سیاهچال های مخوف با بدترین شرایط زندانی می کردند ولیدبن عبدالملک، پس از رسیدن به حکومت ،در اولین سخنرانی های خود می گوید «هرکس ما گرد نکشی اورا می کشیم وهرکس سکوت کند در سکوت اورا خواهد کشت»،خلفای ایوبی یک سلسله بدعت ها وانحراف های رادر حکومت وکشور داریبوجود آورده بودند که مجموع آن ها دست به دست هم می دادند وخشم ونفرت را برانگیخت وموجب قیام مسلمانان وموجب اعتراض آنان گردید.

1-  نظام حکومت از زمان معاویه به بعد مورثی شده بود .یکی از مؤثر ترین ومهمترین عوامل ضعف ویقوط بنی امیه بود.بنی امیه حکومت رافقط مال خود می دانستند وکسی که انتخاب به سلسله ی امومی داشت باید حاکم میشد که این خد باقرآن وسنت پیامبر مخالف است.

2-  درحکومت های اسلامی درآمد دولت باید خارج کارهای عمومی شود وغنیمت های جنگی برای مجاهدان بود که در این دولت خرج خوش گذرانی حاکمان میشد.

۱ نظر ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۳:۳۲
کـــمیل

الف: دلایل عقلی :

نفرت داشتن از کسی که به انسان ظلم وستم فراوان کرده است قاعده ی بشری و کاملا فطری است و نیاز به آوردن دلیل و برهان ندارد مثلا اگر شخصی به پدر یا مادر کسی  را به قتل رسانده باشد و یا مالی را به ناحق از کسی ربوده باشید یاکسی را از حق مسلم خود محروم ساخته باشد حتی اگر نتواند علنی به مخالفت با وی بپردارید ، بی شک در درون او را سزاوار بدترین نا سزاها می داند پس دشنام دادن به عمرو ابوبکر لعنت الله علیه که سر منشا تمای ظلم ها وستم ها از ازل تا ابد هستند امری کاملا طبیعی و بدیهی است.

سب و دشنام دادن نشانه ی اوج انزجار و بیزاری و برائت است.

خداوند در قران می فرماید: << لایحب الله الجهر بالسو؛ من القول الا من ظلم>>

سوره نساء آیه 148

<< خداوند بانگ برداشتن به  بد زبانی را دوست ندارد مگر کسی که بر او ستم رفته است>>

 از این آیه برداشت می شود که سب وستم همیشه مذموم نیست و در مواردی جایز و حتی در مواردی لازم شمرده شده است که موارد آن را با رجوع به کتب معتبر از جمله مکاسب شیخ انصاری و یا مصباح الفقاهه ایت الله خویی می توان بر شمرد

برخی از موارد حواز سب:

1-سب کسانی کخ برای دین خدا و خدای بزرگ احترامی قائل نیستند.

2-سب کسانی که در دین بدعت می گذارند

3-درباره افرادی که سب و دشنام انان در واقع بیان واقعیت و خصائص وجودی انان است مثلا ستمگری که با بی رحمی مرتکب قتل شده را قاتل بگوییم . یا به شخص خیانت کار خائن گفته می شود یا شخصی که از راه نا مشروع به دنیا امده یابن الزانیه بگوییم و .....

برای انسان جویای حقیقت همین سه مورد کفایت می کند که دشنام بر عمر و ابابکرلعنت الله علیهما را زمزمه ی شب و روز خود قرار دهد

۲ نظر ۱۷ دی ۹۲ ، ۲۲:۳۴
کـــمیل

** لطفا تا اخر بخوانید ارزش یک دقیقه وقت گذاشتن رو داره**

نقل شده که دو نفر از شیعیان در گذرگاهی از بغداد به مجلس بزرگی رسیدند. پرسیدند این مجلس متعلّق به کیست؟ گفتند مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه است .

راوی حکایت می گوید رفیق من که اسمش فضل بن حسن بود و مردی متعصّب در مذهب شیعه و در عین حال آدمی بحّاث و با اطلاع از مبانی مذهب بود ، گفت من می روم و با این مرد مباحثه می کنم و تا او را ملزم و مجاب نکنم از این مکان نمی روم.

گفتم این عالم بزرگی است و از عهدۀ بحث با او بر نمی آیی .گفت من معتقد به مذهب حقم و حق مغلوب نمی شود .وارد مجلس شدیم و نشستیم و در یک فرصت مناسب،فضل از جا برخاست و گفت:ایها العالم من برادری دارم که رافضی است ( یعنی شیعه است) و من هر چه میخواهم به او بفهمانم که ابوبکر بعد از پیامبر اکرم ، افضل امّت و خلیفۀ به حق بوده قبول نمی کند و می گوید علی بن ابیطالب ، افضل و خلیفۀ به حق است . شما یک دلیل قاطعی به من یاد بدهید که به او بفهمانم و او را به راه راست بیاورم .

ابوحنیفه گفت به برادرت بگو بهترین و روشن ترین دلیل این است که پیامبر اکرم همواره در میدان های جنگ ، آن دو بزرگوار ! ( ابوبکر و عمر) را کنار خود مینشاند و علی را مقابل نیزه و شمشیر دشمن می فرستاد و این نشان می دهد که آن دو نفر ، محبوب پیامبر بوده اند و چون آن حضرت می خواسته که آن ها بعد از خودش جانشین باشند آنها را حفظ می کرد و چون علی را دوست نمی داشت طردش می کرد و به میدان می فرستاد تا کشته شود و این بهترین دلیل بر افضلیت ابوبکر و عمر است !

۱ نظر ۱۵ دی ۹۲ ، ۱۹:۴۴
کـــمیل

فرمایش امیرالمؤمنین (ع) بر سنگ قبر خانم مستشرق آلمانی

آقای من و شما فرمودند: الناسُ نیامٌ إذا ماتُوا انتبهوُا

متن زیر مرا بیاد این جمله معروف علامه حسن زاده املی ره انداخت که میفرمایند: 

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن

اگر خلوص در انسان باشد و به حقیقت بخواهد که به حقیقت برسد نیازی نیست که حتما شیعه زاده باشد

گرچه اگر باشد راه هموارتر است


آنه ماری شیمل یکی از معدود مستشرقانی بود که بسیاری از وجوه تاریخ اسلام را با انصاف نگریسته است به گونه ای که برخی او را عاشق جهان تلقی می کنند. عاشقی که هزینه عشق خود به جهان اسلام را نیز پرداخته است.

شیمل در هفتم آوریل ۱۹۲۲ در ارفورت آلمان در خانواده ای متوسط به دنیا آمد. خواندن یک داستان عربی در کودکی جرقه ای شد که زندگی آینده او را رقم زد. در سن پانزده سالگی عاشقانه زبان عربی را آموخت در سال ۱۹۴۶در دانشگاه ماربورگ به درجه استادی رسید، اما به خاطر اینکه دختری جوان بود نه در ماربورگ بلکه در دانشگاه آنکارا و به زبان ترکی مشغول تدریس شد. او علاوه بر ترکی، عربی، فارسی، اردو و بیشتر زبان های هند و اروپایی را آموخت. در سال ۱۹۵۱ بار دیگر در تاریخ ادیان دکتری گرفت و در سال ۱۹۶۱ به عنوان استاد دانشگاه بن منصوب شد. وی در هاروارد، کمبریج و دانشگاه های ترکیه، ایران، پاکستان و افغانستان نیز تدریس داشته است. بی نظیر بوتو نخست وزیر مقتول پاکستان یکی از شاگردان وی به شمار می رود.

۱ نظر ۱۵ دی ۹۲ ، ۱۹:۳۵
کـــمیل

خورشید به سوگ مصطفی میگرید، مهتاب به حال مجتبى میگرید، 

در مشهد دل چه کربلایى برپاست، قومى به شهادت رضا میگرید. التماس دعا

امام رضا (ع):

هرکس در مجلسی نشیند که امر ما در آن زنده می شود، در روزی که قلب ها می میرند، قلبش نخواهد مرد

مجلس عزای آقا امام رضا رفتی ما رو هم از دعای خیر بی نصیب نگذار

رحلت پیامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع) و آفتاب هشتم امامت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) تسلیت باد

۸ نظر ۱۰ دی ۹۲ ، ۱۵:۰۹
کـــمیل

ویژگیهاى زندگى امام رضـا (ع )

بـعـد از امـام مـوسى بن جعفر (علیه السلام ) مقام امامت به پسرش  حضرت ابوالحسن على بـن

مـوسـى الرّضـــا (عـلیـه السـلام ) رسـیـد، چـرا کـه او در فـضـایل سرآمد همه برادران و افراد

خانواده اش بود و در علم و پرهیزکارى بر دیگران برترى داشت و همه شیعه و سنّى بر برترى او

اتفاق نظر دارند و همگان آن حضرت را به تفوّق بر دیگران در جهت علم و فضایل معنوى مى

شناسند.

بـه علاوه پدر بزرگوارش امام کاظم (علیه السلام ) بر امامت او بعد از خودش تصریح فرموده و

اشاراتى نموده که درباره هیچیک از برادران و افراد خانواده او، چنین تصریح و اشاراتى ننموده است

حـضـرت رضـا (عـلیـه السلام ) به سال 148 هجرى (یازدهم ذیقعده یا ...) در مدینه چشم بـه ایـن

جـهـان گـشـود، و در طـوس خـراسـان در مـاه صـفـر سال 203 هجرى در سنّ 55 سالگى از دنیا

رفت .مـادر آن حـضـرت ((اُمّ الْبَنین )) نام داشت که اُمّ ولد بود. مدّت امامت او و مدّت سرپرستى او از

اُمّت ، بعد از پدرش ، بیست سال بود.

چند نمونه از دلایل امامت حضرت رضا (ع )

1 ـ تـصـریح و اشارات امام کاظم (علیه السلام ) بر امامت حضرت رضا (علیه السلام )؛ ایـن مـطـلب

را جمع کثیرى نقل کرده اند از جمله از اصحاب نزدیک و مورد اطمینان و صاحبان عـلم و تـقـوا و

فـقـهـاى شـیـعـیـان (امـام کـاظـم (عـلیـه السـلام ) ) کـه بـه نقل آن پرداخته اند، عبارتند از:

داوود بـن کـثـیـر رِقـّى ، محمّد بن اسحاق بن عمّار، علىّ بن یقطین ، نعیم قابوسى و افراد دیگر

که ذکر آنان به طول مى انجامد.

۰ نظر ۱۰ دی ۹۲ ، ۱۴:۴۹
کـــمیل

پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على علیه السلام با دختر گرامى پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهرمدینه دیده به جهان گشود.(1)
حسن بن على علیه السلاماز دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریباً هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت.
پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله تقریبا سى سال در کنار پدرش امیر مومنان  علیه السلام قرار داشت و پس از شهادت على  علیه السلام (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید.
شناخت مختصرى از زندگانى امام حسن علیه السلام
فریادرس محرومان
در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حکم پیوندهاى عمیق معنوى و رشته‏ هاى برادرى دینى که در میان مسلمانان بر قرار است، باید همواره در تأمین نیازمندی‌هاى محرومان اجتماع کوشا باشند. پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و پیشوایان دینى م علیه السلام، نه تنها سفارش‌هاى مؤکدى در این زمینه نموده‌‌اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته‏‌اى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار می‌رفتند.
پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دل‌هاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى‌گشت. هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی‌‏کرد، جز آنکه مرهمى بر دل آزرده او نهاده می‌‏شد. گاه پیش از آنکه مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می‌‏ساخت و اجازه نمی‌‏داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!
"سیوطى" در تاریخ خود می‌‏نویسد:"حسن بن على" داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.

۱ نظر ۱۰ دی ۹۲ ، ۱۴:۰۲
کـــمیل

1. طلب کتف توسط پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

در این روز پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم دوات و کتف طلبیدند تا بنویسند که خلافت بلافصل برای امیرالمؤمنین علیه السلام است، ولی عمر مانع از این کار شد و به ساحت اقدس نبوی صلّی الله علیه و اله و سلم جسارت کرد و گفت: «ان الرجل لیهجر»: «این مرد هذیان میگوید»!

همچنین پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم در این روز بر منبر رفتند و خطبه خواندند و مردم را موعظه نمودند و به پیروی از قرآن و عترت فراخواندند.(1)

1. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. بحارالانوار: ج23 ص473.

 روز بیست و ششم ماه صفر:

1. تجهیز لشکر اسامه

در این روز در سال 11 هـ . پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم به عده ای خاص از صحابه و به خصوص ابوبکر و عمر و عثمان امر فرمودند برای سفر به روم و جنگ با رومیان به امیریِ اسامه بن زید آماده شوند. آنان از این امر کراهت داشتند و نسبت به فرماندهی اسامه بر سپاه اسلام به خاتم الانبیاء صلّی الله علیه و اله و سلم اعتراض کردند. حضرت فرمودند: «خدا لعنت کند کسی را که از لشکر اسامه تخلف کند»، ولی با این همه ابوبکر و عمر و عثمان تخلف کردند و بازگشتند! (1) 

1. بحارالانوار: ج30 ص428 ، ج21 ص410. طبقات ابن سعد: ج2 ص136. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295.

بیستم و هشتم ماه صفر:

1. شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و اله و سلم

شهادت جانگداز و مظلومانة اشرف مخلوقات خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله صلّی الله علیه و اله و سلم در سال 11 هـ در سن 63 سالگی به وسیلة سَمّ(1) بوده است؛ و طبق روایاتی عایشه و حفصه آن حضرت را مسموم کرده اند! (2) 

۰ نظر ۱۰ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۵
کـــمیل

روزی پیرمردی فقیر و گرسنه، نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و درخواست کمک کرد.

پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن است»،

 پس او را به منزل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) راهنمایی کرد.

پیرمرد به سمت خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) رفت و از ایشان کمک خواست.حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود:

 ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم. اما گردن ‏بندی را که دختر حمزة بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود

 از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد. مرد فقیر، گردن ‏بند را گرفت و به مسجد آمد.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنوز در میان اصحاب نشسته بود که پیرمرد عرض کرد:

 ای پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله)، فاطمه (سلام الله علیها) این گردن بند را به من احسان نمود

 تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندی خودم برسانم.پیامبر (صلی الله علیه و آله) گریست.

عمّار یاسر با اجازه پیامبر (صلی الله علیه و آله) گردن بند را از پیرمرد خرید.عمار پس از خرید گردن بند،

 گردن بند را به غلام خود داد و گفت: این را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تقدیم کن ، خودت را هم به او بخشیدم.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز غلام و گردن بند را به حضرت فاطمه بخشید.غلام نزد فاطمه (سلام الله علیها) آمد و آن حضرت گردن بند

 را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. غلام خندید.حضرت فاطمه (سلام الله علیها) راز این خنده‌ را پرسید.

 غلام پاسخ داد: ای دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) برکت این گردن بند مرا به شادی آورد،

چون گرسنه‌ای را سیر کرد، برهنه‌ای را پوشاند، فقیری را غنی نمود، پیاده‌ای را سوار نمود،

بنده‌ای را آزاد کرد و عاقبت هم به سوی صاحب خود بازگشت.

منبع:پایگاه فرهنگی مذهبی علمدار جهبه حاج حسین خرازی

۲ نظر ۰۸ دی ۹۲ ، ۱۸:۳۵
کـــمیل