مرگ بلال حبشی
دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۴۴ ب.ظ
وقتی اثار مرگ بر چهره ی بلا اشکار شد زنش بر بالین اونشست و فریاد زدبدبختی رسید.
بلال به او گفت:وقت شادی و نشاط رسیده
.تابه حال با این زندگی در غم و اندوه بودم وقتی بلال از مرگ حرف می زد چهره اش مانند گل شکوفا می شد
اما زنش گریه می کرد و می گفت: زمان جدایی رسیده است.
بلال گفت :نه زمان وصال رسیده است.
زن گفت:امشب به دیار غربیان می روی.
بلال گفت:نه امشب جان من از غریبی بیرون می اید و به وطن می رسد
زن گفت: بعد از این تو را در کجا ببینم؟
بلال گفت:درجمع برگزیدگان خدا.اگر تو هم در راه عالی ملکوتی قدم بگذاری به این جمع می رسی.
۹۲/۱۱/۱۴