خطبه های کوفه وشام امام سجاد(ع)
|
![]() |
پس از ورود کاروان اسرای اهل بیت امام حسین علیه السلام به کوفه، زینب، ام کلثوم و فاطمه دختر امام حسین هر کدام سخنانی ایراد کردند و با افشاگریهایشان، پرده از جنایات حکومت اموی برداشتند و صدای گریه و ناله از مردم کوفه بلند شد.
پس از آن امام سجاد علیه السلام برخاست، به مردم اشاره کرد که سکوت کنند، سپس حمد و ثنای الهی را بهجا آورد و بر رسول خدا درود فرستاد و فرمود:« ای مردم! هر که مرا می شناسد، می داند من کیستم و هر کس مرا نمیشناسد، خود را به او معرفی میکنم:
من علی بن الحسین بن علی بن ابی طالبم. فرزند آن کسی هستم که حرمت او را شکستند، نعمتش را گرفتند، اموالش را به غارت و یغما بردند و اهل بیتش را اسیر کردند. من پسر آن کسی هستم که او را کنار رود فرات، بی آنکه کسی را کشته باشد، به قتل رساندند. من فرزند کسی هستم که با زجر کشته شد و همین افتخار برای ما کافی است. ای مردم! شما را به خدا سوگند؛ آیا می دانید که برای پدر من نامه ها نوشتید و چون به سوی شما آمد، با او حیله و مکر کردید و او را کشتید؟ مردم! هلاکت بر شما باد با این ذخیرهای که برای آخرت خود فرستادید. چه فکر و اندیشه زشت و ناپسندی دارید! شما چگونه روی آن را دارید که به رسول خدا نگاه کنید، هنگامی که به شما بگوید:« فرزندان مرا کشتید و هتک حرمت من کردید. شما از امت من نیستید.»
صدای گریه از هر طرف بلند شد و بعضی به بعضی دیگر گفتند:« هلاک شدید و خودتان نفهمیدید.»
حضرت سجاد فرمود:« مشمول رحمت خدا باشد کسی که نصیحت مرا بپذیرد و وصیت مرا در راه خدا و اهل بیتش حفظ کند، چون پیروی از ما پیروی از رسول خداست.»
مردم یکصدا گفتند:« ای پسر پیغمبر! ما همه گوش به فرمان تو و مطیع تو و نگاهدار عهد و پیمانت هستیم، و هرگز از تو روی نمیگردانیم. هر چه امر کنی، اطاعت می کنیم. با هر که با تو بجنگد میجنگیم، با هر که با تو از در دوستی وارد شود، دوستی می کنیم تا از یزید خونخواهی کنیم و از کسانی که به تو ظلم و ستم کردند، بیزاری جوییم.»
فرمود: « هیهات! هیهات! ای غدارهای حیلهگر که جز خدعه و مکر خصلتی در شما نیست! آیا می خواهید آنچه را که با پدران من کردید با من نیز بکنید؟ به خدا قسم محال است، زیرا هنوز جراحاتی که از شهادت پدرم بر دل من وارد آمده، بهبود نیافته است، مصیبت جدم رسول خدا و پدر و برادرانم فراموشم نشده و تلخی آن از کام من بر نخاسته است. سینه و گلویم را تنگ فشرده و غصه آن در سینه من جریان دارد. از شما می خواهم که نه یاریمان کنید و نه با ما بجنگید.»
پس از آن، اشعاری به این مضمون خواند:« اگر حسین کشته شد عجیب نیست، چون پدرش علی بن ابیطالب که از او بهتر و بزرگوارتر بود، نیز کشته شد.
پس شما ای اهل کوفه! از مصیبتهایی که به حسین رسید، شادمان نباشید. مصیبت او از همه مصائب بزرگتر بود. آن حسینی که در کنار رود فرات کشته شد؛ جانم فدای او باد! کیفر قاتلین او بیشک، آتش جهنم خواهد بود.»
سپس فرمود: « ما راضی هستیم که شما نه یاریمان کنید نه کمر به قتل مان ببندید. »
منابع:
- لهوف سید بن طاووس، ص 187.
خطبه امام سجاد (ع) در مجلس یزید
همگان در مسجد جمع شده بودند که یزید به خطیب دستور داد بالای منبر برود و درباره حسین بن علی و پدرش علی بن ابیطالب بد بگوید .خطیب بالای منبر رفت و هر چه توانست نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بد گفت و یزید و پدرش معاویه را به خوبی یاد کرد. امام سجاد(ع) بر او فریاد زد و فرمود: مرگ بر تو باد ای خطیب که خوشنودی مخلوق را با خشم خالق به دست آوردی پس جایگاه خود را پر از آتش بکن. امام سجاد(ع) پس از آن رو به یزید کرد و فرمود: آیا اجازه می دهی بالای این تخته ها بروم و سخنانی بگویم که رضای خدا در آنهاست و برای حاضران پاداش دارد. یزید جواب رد داد ولی حاضران در آن اجتماع اصرار کردند که امام سجاد(ع) سخنرانی بکند. یزید در پی پافشاری حاضران اجازه داد تا امام سجاد(ع) سخنرانی بکند. امام سخنرانی کردند و مردم به گریه افتادند. برخی از سخنان آن حضرت در آن اجتماع چنین است:
“اى مردم ! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگى بر
دیگران فضیلت بخشیده است :به ما ارزانى داشت علم ، بردبارى ، سخاوت فصاحت ،
شجاعت و محبت در قلوب مومنین را و ما را بر دیگران برترى داد به اینکه
پیامبر بزرگ اسلام ، صدیق (امیر المومنین على علیه السلام)، جعفر طیار ،
شیر خدا و شیر رسول خدا صلى الله علیه و آله (حمزه) و امام حسین و امم حسین
علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلى الله علیه و آله را از ما
قرار داد.
هر کس مرا شناخت که شناخت و براى آنان که مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى شناسانم.
اى مردم ! من فرزند مکه و منایم ، من فرزند زمزم و صفایم ، من فرزند کسى
هستم که حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود ، من فرزند
بهترین طواف و سعى کنندگانم ، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان
هستم ، من فرزند آنم که بر براق سوار شد ، من فرزند پیامبرى هستم که در یک
شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سیر کرد.
من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدره المنتهى برد و به مقام ربوبى و
نزدیکترین جایگاه مقام بارى تعالى رسید ، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان
نماز گزارد ، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحى کرد، من
فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم ، من فرزند کسى هستم که بینى گردنکشان را
به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.
من پسر آن کسى هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه مى رزمید و
دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد و در بدر و حنین با کافران جنگید و به
اندازه چشم بر هم زدنى به خدا کفر نورزید من فرزند صالح مومنان و وارث
انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت
کنندگان و افتخار گریه کنندگانم ، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل
نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم ، من پسر آنم که جبرئیل او را تایید و
میکائیل او را یارى کرد ، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و
با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد ، من فرزند
بهترین قریشم ، من پسر اولین کسى هستم از مومنین که دعوت خدا و پیامبر را
پذیرفت ، من پسر اول سبقت گیرنده اى در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از
میان برنده مشرکانم ، من فرزند آنم که به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى
منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یارى کننده دین خدا و ولى امر او و
بوستان حکمت خدا و حامل علم الهى بود.
او جوانمرد، سخاوتمند، نیکو چهره ، جامع خیر ها، سید ، بزرگوار، ابطحى ،
راضى به خواست خدا، پیشگام در مشکلات ، شکیبا ، دائما روزه دار، پاکیزه از
هر آلودگى و بسیار نماز گزار بود.
او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید.
او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده محکم و استوار و عزمى راسخ بود و همانند
شیرى شجاع که وقتى نیزه ها در جنگ به هم در مى آمیخت آنها را همانند آسیا
خرد و نرم و بستان باد آنها را پراکنده مى ساخت.
او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و
احدى و شجرى و مهاجرى است که در همه این صحنه ها حضور داشت. او سید عرب است
و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر و پدر دو فرزند : حسن و حسین علیهم
السلام.
آرى او ، همان او (که این صفات و ویژگیهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابیطالب علیه السلام است.
آنگاه گفت : من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم. و آنقدر به این حماسه
مفاخره آمیز ادامه داد که شیون مردم به گریه بلند شد ! یزید بیمناک شد و
براى آنکه مبادا انقلابى صورت پذیرد به موذن دستور داد تا اذان گوید تا
بلکه امام سجاد علیه السلام را به این نیرنگ ساکت کند.
موذن برخاست و اذان را آغاز کرد، همین که گفت : الله اکبر، امام سجاد علیه السلام فرمود :
چیزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت : اشهد ان لا اله الا الله ، امام علیه السلام فرمود:
موى و پوست و گوشت و خونم به یکتائى خدا گواهى مى دهد.
و هنگامى که گفت : اشهد ان محمدا رسول الله ، امام علیه السلام به جانب یزید روى کرد و فرمود:
این محمد که نامش برده شد، آیا جد من است یا جد تو ؟ اگر ادعا کنى که جد
توست پس دروغ گفتى و کافر شدى و اگر جد من است چرا خاندان او را کشتى و
آنان را از دم شمشیر گذراندى ؟
سپس موذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را گزارد.
در نقل دیگرى آمده است که : چون موذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله ، امام
سجاد علیه السلام عمامه خویش از سر برگرفت و به موذن گفت :
تو را بحق این محمد که لحظه اى درنگ کن ، آنگاه روى به یزید کرد و گفت :
اى یزید! این پیغمبر صلى الله علیه و آله ، جد من است و یا جد تو ؟
اگر گویى جد من است ، همه مى دانند که دروغ و اگر جد من است پس چرا پدر مرا
از روى ستم کشتى و مال او را تاراج کردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى ؟
این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت : بخدا سوگند
اگر در جهان کسى باشد که جدش رسول خداست ، آن منم ، پس چرا این مرد ، پدرم
را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد ؟
آنگاه فرمود: اى یزید! این جنایت را مرتکب شدى و باز مى گویى : محمد صلى
الله علیه و آله رسول خداست ؟ و روى به قبله مى ایستى ؟ واى بر تو ! در روز
قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند. پس یزید فریاد زد که موذن
اقامه بگوید !
در میان مردم هیاهویى برخاست ، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراکنده شدند.
و در نقل دیگر آمده است که امام سجاد علیه السلام فرمود :
انا ابن الحسین القتیل بکربلا، انا ابن على المرتضى ، انا ابن محمد المصطفى
، انا ابن فاطمه الزهرا، انا ابن خدیجه الکبرى ، انا ابن سدره المنتهى ،
انا ابن شجره طوبى انا ابن المرمل بالدما، انا ابن من بکى علیه الجن فى
الظلماء، انا ابن من ناح علیه الطیور فى الهواء
من فرزند حسین شهید کربلایم ، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر
فاطمه زهرایم و فرزند خدیجه کبرایم ، من فرزند سدره المنتهى و شجره طوبایم
، من فرزند آنم که در خون آغشته شد و پسر آنم که پریان در ماتم او گریستند
و من فرزند آنم که پرندگان در ماتم او شیون کردند.”
پس از خطبه غراى عقیله بنى هاشم حضرت زینب کبرى علیهاالسلام و خطبه حضرت
سیدالساجدین امام زین العابدین علیه السلام ، مردم ماهیت یزید کافر ستمکار
را شناختند و شروع کردند به لعن و طعن یزید.
یزید خود را بیچاره دید و فهمید که منفور جامعه است ، با کمال بى شرمى و
ندامت تمام این جنایات را به گردن امراى لشگر انداخت تا خود را تبرئه کند
ولى این ننگ تا قیامت پاک شدنى نبود.
متن عربی:
«ایها الناس! اعطینا ستا و فضلنا بسبع. اعطینا العلم والحلم والسماحه
والفصاحه والشجاعه والمحبه فی قلوب المؤمنین و فضلنا بأن منا النبی المختار
محمد و منا الصدیق و منا الطیار و منا اسد الله و اسد الرسول و منا سیده
نساء العالمین فاطمه البتول و منا سبطا هذه الامه و سید اشباب اهل الجنه.
فمن عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی أنبأته بحسبی و نسبی. أنا ابن مکه و
منی، أنا ابن زمزم والصفاء، انا ابن من حمل الزکاه بأطراف الرداء، أنا ابن
خیر من ائتزر وارتدی، أنا ابن من انتعل واحتفی، أنا ابن خیر من طاف و سعی،
أنا ابن خیر من حج و لبی، أنا ابن من حمل علی البراق فی الهوا، أنا ابن من
أسری به من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی، فسبحان من أسری، انا ابن من
بلغ به جبرئیل الی سدره المنتهی، أنا ابن من دنی فتدلی فکان قاب قوسین او
أدنی، أنا ابن من صلی بملائکه السماء، أنا ابن من أوحی الیه الجلیل ما
أوحی، أنا ابن محمد المصطفی، أنا ابن علی المرتضی، أنا بن من ضرب خراطیم
الخلق حتی قالوا لا اله الا الله، أنا ابن من ضرب بین یدی رسول الله بسیفین
و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین و صلی القبلتین و قاتل ببدر
و حنین و لم یکفر بالله طرفه عین، أنا ابن صالح المؤمنین، و وارث النبیین
و قاطع الملحدین و یعسوب المسلمین و نور المجاهدین، و زین العابدین و تاج
البکائین، و اصبر الصابرین و افضل القائمین من آل یاسین و رسول رب
العالمین. أنا ابن المؤید بجبرئیل، المنصور بمیکائیل، أنا ابن المحامی عن
حرم المسلمین و قاتل الناکثین و القاسطین و المارقین و المجاهد اعدائه
الناصبین و افخر من مشی من قریش اجمعین و اول من اجاب و استجاب لله من
المؤمنین و اقدم السابقین و قاصم المعتدین و مبیر المشرکین و سهم من مرامی
الله علی المنافقین و لسان حکمه العابدین، ناصر دین الله و ولی امر الله و
بستان حکمه الله و عیبه علم الله، سمح، سخی، بهلول‚ زکی، ابطحی، رضی، مرضی،
مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، شجاع، قمقام، قاطع الأصلاب و مفرق
الاحزاب، اربطهم جنانا و اطلقهم عنانا و اجرئهم لسانا و امضاهم عزیمه و
اشدهم شکیمه، اسد، باسل، و غیث هاطل بطحنهم فی الحروب و یذرهم ذروالریح
الهشیم، لیث الحجاز و صاحب الاعجاز، و کبش العراق، الامام بالنص و
الاستحقاق، مکی، مدنی، ابطحی، تهامی، خیفی، عقبی، بدری، احدی و شجری،
مهاجری، من العرب سیدها و من الوغی لیثها، وارث المشعرین و ابوالسبطین
الحسن و الحسین، مظهر العجائب و مفرق الکتائب و الشهاب الثاقب و النور
العاقب، اسدالله الغالب، مطلوب کل طالب، غالب کل غالب، ذاک جدی علی بن ابی
طالب، أنا ابن فاطمه الزهرا، أنا ابن سیده النساء، أنا ابن طهر البتول،
أنا ابن بضعه الرسول، أنا بن المزمل بالدماء، أنا ابن ذبیح کربلا، أنا ابن
من بکی علیه الجن من الظلماء، و ناحت علیه الطیر فی الهواء». مردم به گریه
افتادند و یزید به مؤذن گفت: «اذان بگو» و هدف این بود که با اذان، سخنان
امام سجاد(ع) تمام بشود. مؤذن شروع کرد به اذان. وقتی که مؤذن «الله اکبر»
گفت امام سجاد(ع) گفت: «کبرت تکبیرا لایقاس و لایدرک بالحواس، لا شیء اکبر
من الله». وقتی مؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» امام سجاد(ع) فرمود:
«شهد بها شعری و بشری و لحمی و دمی و مخی و عظمی». وقتی مؤذن گفت: «اشهد
ان محمدا رسول الله» امام سجاد(ع) رو به یزید کرد و فرمود: یا یزید! محمد
هذا، جدی ام جدک! فان زعمت انه جدک فقد کذبت و ان قلت انه جدی فلم قتلت
عترته “
سلام بزرگوار
پایان دهید به قتل شیعیان ....
دید منصفانه داشته باشیم ...
بروزم