چرا نام ائمه ی معصومین (ع) به طور صریح در قرآن نیامده است؟
چرا نام ائمه ی معصومین (ع) به طور صریح در قرآن نیامده است؟
پاسخ اجمالی
باید
توجه داشت که هرچند نام ائمه ی اطهار (ع) در قرآن به طور صریح نیامده است،
لکن در کلام پیامبر اسلام (ص) به طور صریح نام ائمه ی معصومین(ع) و
مخصوصاً على بن ابى طالب (ع) ذکر شده است که مصداق روشن آن حدیث غدیر است
که به منزلهى اعلام رسمى خلافت امیرالمؤمنین على (ع) مىباشد. حدیث غدیر
از جهت سند متواتر و از جهت دلالت شواهد روشنى بر امامت حضرت على (ع) دارد.
از
این گذشته در خود قرآن هم آیاتى در شأن حضرت على (ع) نازل شده که مهم ترین
آنها آیه ی 55 سورهى مائده است که مىفرماید: "ولى شما خدا و رسول و آن
مؤمنانى که نماز به پا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند، است". و در
کتب تفسیر و تاریخ و روایى شیعه و سنى آمده است که این آیه پس از انفاق
حضرت على (ع) انگشترش را در حال نماز و در رکوع نازل شده است و مصداق خارجى
آن جز على بن ابى طالب (ع) نیست، پس هر چند به طور صریح نام حضرت على (ع)
در قرآن نیامده است، اما اشارات واضحى به آن حضرت شده است.
اما
این که چرا به طور صریح نام ایشان برده نشده است، لااقل دو جواب مىتواند
داشته باشد. اوّلا: بناى قرآن براین است که مسائل را به صورت کلى، و به شکل
اصل و قاعده بیان کند، نه این که جزئیات و ریز مسایل را تشریح نماید. چنان
که در موارد بسیارى روش قرآن این چنین بوده است. از این رو امام صادق (ع)
هنگامى که از ایشان سؤال مىشود: چرا نام امامان (ع) در قرآن نیامده
مىفرماید: همچنان که خدا نماز و زکات و حج را به شکل اصل و قانون کلى نازل
فرمود و جزئیات آن را تشریح نکرد، بلکه پیامبر اکرم (ص) خود نحوه ی انجام و
احکام جزئى آنها را بیان فرمود، در مورد ولایت هم، پیامبر خود به خلافت
حضرت على (ع) و اهل بیتش تصریح نمود، بدون این که در قرآن نیازى به ذکر نام
تک تک ائمه (ع) باشد. ثانیا: در مثل چنین مسألهاى، که احتمال مخالفت زیاد
است، مصلحت در آن است که قرآن به صورت غیر صریح و با اشاره و کنایه مطلب
را بیان نماید؛ زیرا احتمال دارد که دامنه ی مخالفت با مسأله ی امامت ائمه
(ع)، به مخالفت با قرآن و اصل دین کشیده شود، که مسلما این به صلاح
مسلمانان نخواهد بود؛ یعنى چه بسا مخالفین با ولایت حضرت على (ع) به جهت
مخالفت با آن حضرت - اگر آیهاى به طور صریح ولایت آن حضرت را بیان
مىفرمود - آن آیه را تحریف یا تبدیل یا حذف نمایند، و آن گاه ارزش اسلام
به عنوان دین خاتم و قرآن به منزله ی یک کتاب آسمانى جاودان، هتک مىگردید.
افزون بر این باید توجه داشت اگر خداوند در قرآن مىفرماید: "ما قرآن را
نازل کردیم و خود حافظ آن هستیم" یکى از راههاى حفظ قرآن به این است که
انگیزههاى مخالفت و تحریف را به صورت طبیعى از میان بردارد. لذا در قرآن
اوّلاً به ولایت ایشان به طور صریح و با ذکر نام پرداخته نشده است، ثانیا:
آیات مربوط به ولایت حضرت على (ع) و نیز آیه ی تبلیغ که مربوط به ابلاغ
رسمى ولایت حضرت على (ع) است و نیز آیه ی تطهیر که راجع به عصمت اهل بیت(ع)
است، در لابلاى آیاتى که در ظاهر هیچ ارتباطى با بحث مورد نظر ندارند،
گنجانده شده است، تا حتى المقدور انگیزههاى تحریف و تبدیل فروکش نماید و
قرآن در طول تاریخ از هر گونه تعرض مصون و محفوظ باشد.
پاسخ تفصیلی
در
ابتدا باید به این نکته توجه شود که اوّلاً: نام امامان معصوم (ع) به طور
صریح در کلام پیامبر اکرم (ص) آمده است، مخصوصاً نام مبارک حضرت على (ع) که
در چندین مورد، پیامبر اکرم بر جانشینى آن حضرت و ولایت ایشان، تصریح
نمودهاند که یک مورد آن در ابتداى بعثت، هنگام ابلاغ رسالتش به عشیره و
قوم و خویشان بود که فرمودند: "نخستین کسى که به من ایمان آورد وصى، وزیر و
جانشین من خواهد بود"، و غیر از حضرت على (ع) کسى جواب مثبت نداد و در
نهایت پیامبر (ص) به او فرمودند: "بعد از من، تو وصى و وزیر و خلیفه ی من
خواهى بود."[1] مورد دیگر "حدیث غدیر" است که پیامبر صریحا فرمودند: "من کنت مولاه فعلى مولاه"[2]،
"ر کس من مولاى اویم على (ع) مولاى اوست". و همچنین "حدیث منزلت" که
پیامبر به حضرت على فرمودند: "انت منى بمنزلة هارون من موسى ،الاّ انه
لانبى بعدى".[3] احادیث پیامبر (ص) مربوط به خلافت و جانشینى حضرت على (ع) اکثرا متواترند و به این مطلب در بسیارى از کتب عامه و خاصه اشاره شده است.[4] در حدیث دیگرى پیامبر (ص) نام ائمه ی معصومین (ع) از حضرت على (ع) تا حضرت حجت (ع) را به جابربن عبدالله انصارى بیان مىفرمایند.[5]
پس
این نکته را باید در نظر داشت که گرچه نام ائمه ی اطهار (ع) در قرآن صریحا
ذکر نشده است، اما پیامبر اکرم (ص)، که به تصریح قرآن سخنانش همگى حق و
وحى هستند،[6] نام ایشان را صراحتا بیان داشته و به جانشینى و امامتشان تاکید نموده است.
ثانیاً:
در قرآن مجید به ولایت امیر المومنین على (ع)، اشاره شده است هرچند که
صریحا نام ایشان نیامده است عموم مفسران، چه شیعه و چه سنى، اذعان دارند که
این آیه در شأن حضرت على (ع) نازل شده، و جز او مصداقى ندارد[7]
و آن آیهى 55 سورهى مائده است که مىفرماید:"انما ولیکم الله و رسوله و
الذین آمنوا یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون"، جز این نیست که
ولى شما خدا و رسولش و مؤمنین که نماز را بپا مىدارند و در حال رکوع زکات
مىدهند، مىباشند.
با
توجه به این که در اسلام دستور و قانونى نداریم که انسان در حال رکوع زکات
بدهد، معلوم مىشود که این آیه، اشاره به واقعهاى است که یک بار در خارج
وقوع پیدا کرده است، و آن این بود که حضرت على (ع) درحال رکوع بود که سائلى پیدا شد و درخواست کمک نمود، حضرت به انگشت خود اشاره کرد، آن سائل آمد و انگشترى حضرت را از انگشتش بیرون آورد و رفت.[8] از این رو آیه مىفرماید: منحصراً[9] ولایت و سرپرستى شما مسلمانان بر عهده ی خدا و پیامبر (ص) و حضرت على (ع) است و جز او کسى ولایتى بر شما ندارد.
پس
تاکنون روشن شد که نام معصومین (ع) صریحا بر زبان پیامبر اکرم (ص) جارى
شده و اشاره و کنایه روشنى هم به ولایت امیر مؤمنان (ع) در قرآن شده است،
به گونهاى که اگر شخص پژوهشگر منصفى خواهان حق و به دنبال حق باشد، با
اندک تحقیق و تفحصى متوجه مىگردد که نظر پیامبر (ص)، در مورد جانشینى و
امامت پس از حضرت، خلافت حضرت على (ع) و اولاد طاهرینش بوده است. اما این
که چرا نام ائمه (ع) صریحا در قرآن ذکر نشده، دو دلیل مىتواند داشته باشد:
1.
بناى قرآن بر این است که مسائل را به صورت کلى و به شکل اصل و قاعده بیان
کند نه این که جزئیات و ریز آنها را تشریح نماید، چنان که در مورد بسیارى
از اصول و فروع، این گونه بوده است.
این جواب در روایتى از امام صادق (ع)[10]
ارایه شده است و براى تایید گفتار، امام (ع) سه مثال مىزنند: یکى این که
در مورد نماز، قرآن مسأله را به شکل کلى مطرح ساخته و نفرموده است که کیفیت
و کمیت هر نمازى چگونه انجام شود ولى پیامبر (ص) طریقه ی اقامه نماز و
تعداد رکعات هر نماز را براى مسلمانان بیان فرمودند. دیگر به مسأله ی زکات
مثال مى زنند که در قرآن فقط به صورت یک اصل مطرح شده ولى پیامبر (ص)
تعیین فرمود که به چه اقلامى زکات تعلق مىگیرد و نصاب هر یک چقدر باید
باشد. و سوم به احکام حج اشاره فرمودند که در قرآن فقط وجوب حج آمده است،
اما پیامبر (ص) شخصاً راه و روش انجام آن را براى مسلمانان تشریح فرمودند.[11]
پس
این که ما از قرآن انتظار داشته باشیم که در همه ی موارد و در جزئیات
مسایل وارد شود انتظار نابجایى است، و اگر در مسألهى امامت و اهل بیت(ع)
به تک تک نام ائمه ی اطهار (ع) تصریح نشده، نمىتوان مبنایى براى عدم تمسک
به مکتب اهل بیت باشد، چنان که به بهانه این که در قرآن نیامده که نماز ظهر
4 رکعت است نمىشود آن را دو رکعتى خواند. یا این که در قرآن نیامده که در
حج باید هفت مرتبه طواف را انجام داد، طواف را ترک نمود.
2.
در مانند چنین مسألهاى که احتمال مخالفت زیاد است، مصلحت درآن است که
قرآن به صورت غیر صریح مطلب را بیان کند؛ زیرا احتمال دارد که دامنه ی
مخالفت با مسأله ی امامت امیرالمؤمنین على (ع) تا خود قرآن مجید نیز کشیده
شود و این مسلماً به صلاح مسلمانان نمىباشد، البته باید توجه داشت این که
قرآن مىفرماید: "انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون" به درستى که ما
قرآن را نازل کردیم و محققا خود حافظ آن هستیم،[12]
یکى از راههاى صیانت قرآن از تحریف و کم و زیاد شدن همین است که به شکلى
بیان شود تا انگیزه تحریف از منافقان مسلمان نما گرفته شود، تا اگر کسى یا
گروهى، به خاطر هوا و هوس و اختلاف و وجود انگیزهى قوى براى تحریف یا
تغییر، لااقل قرآن را به مورد نظر خود تغییر ندهد و از این رهگذر ارزش و
حرمت قرآن هتک نگردد.[13]
استاد
مطهرى دربیانات خود این جواب را به این شکل تقریر نمودهاند: "این مطلب را
که چرا قرآن امامت و خلافت حضرت على (ع) را به اسم بیان نکرده است این طور
پاسخ مىگویند که اوّلا: بناى قرآن بر این است که مسائل را به صورت اصل
بیان کند، و ثانیاً: پیغمبر اکرم (ص) یا خداى تبارک و تعالى نمىخواست در
این مسأله که بالاخره هوى و هوس ها دخالت مىکند، مطلبى به این صورت مطرح
شود. گو این که صورت طرح شده را هم اینها آمدند و به صورت توجیه و اجتهاد و
این حرفها را گفتند که مقصود پیغمبر (ص) چنین و چنان بوده است؛ یعنى اگر
آیهاى هم به طور صریح در این خصوص وجود داشت، باز آن را توجیه مىکردند.
پیغمبر (ص) در گفتار خودش به طور صریح فرمود: "ذا على مولاه"؛ دیگر از این
صریحتر مىخواهید؟! ولى خیلى فرق است گفتار پیامبر (ص) با این صراحت را
زمین زدن، و آیه قرآن را با وجود کمال صراحت در آن، همان روز اول بعد از
وفات پیامبر، زمین زدن. و لهذا من این جمله را در مقدمه ی کتاب "خلافت و
ولایت"نقل کردهام که یک یهودى در زمان حضرت امیر (ع) مى خواست عموم
مسلمین را به حوادث نامطلوب صدر اسلام سرکوفت بزند (و انصافا سرکوفت هم
دارد) به حضرت گفت: ما دفنتم نبیکم حتى اختلفتم فیه: هنوز پیغمبرتان را دفن
نکرده بودید که در بارهاش اختلاف کردید.امیرالمؤمنین (ع) در جواب
فرمودند: انا اختلفنا عنه لا فیه و لکنکم ماجفت ارجلکم من البحر حتى قلتم
لنبیکم: اجعل لنا الها کما لهم آلهة. فقال: انکم قوم تجهلون: ما درباره ی
پیغمبر اختلاف نکردیم، اختلاف ما در دستورى بود که از پیغمبر به ما رسیده
بود، ولى شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که از پیغمبرتان خواستید
که همان اصل اوّل توحیدتان را زیر پا بگذارید، گفتید براى ما بتى بساز
مانند اینها. پس خیلى تفاوت است میان آنچه براى ما رخ داد با آنچه براى شما
رخ داد، ما درباره ی خود پیامبر اختلاف نکردیم، بلکه درباره ی این اختلاف
کردیم که مفهوم و مفاد دستور پیغمبر چیست؟ ایندو با هم خیلى فرق دارد که
کارى که به هر حال انجام مىدادند توجیهش درخارج این طور باشد (نه این که
در واقع این طور بود) که بگویند آنها که مرتکب این خطا شدند، خیال مىکردند
مقصود پیغمبر این بوده، و در نتیجه گفته ی پیغمبر را به این صورت توجیه
کردند، و یا این که بگویند نص آیه ی قرآن با این صراحت را کنار گذاشتند، یا
قرآن را تحریف کردند."[14]
پس
مىتوان گفت که نکته ی اصلى در عدم ذکر صریح نام ائمه ی اطهار (ع)، و یا
لااقل نام امیرالمؤمنین (ع) صیانت قرآن از تحریف و کم و زیاد شدن بوده است،
چنان که ملاحظه مىشود آیات تطهیر[15] و تبلیغ[16] و ولایت[17]
در لابلاى آیات مربوط به زنان پیامبر (ص) یا احکام یا عدم دوستى اهل کتاب
آمده است که ظاهراً هیچ ارتباطى به ولایت ائمه ی اطهار (ع) و حضرت على (ع)
ندارد، ولى شخص پژوهشگر منصف مىتواند با اندکى دقت متوجه شود که سیاق این
قسمت از آیه، جدا از آیات قبل و بعد است که به جهت خاصى در آن جا گنجانیده
شده است.[18]
[1] ابن البطریق، العمدة، ص 121 و 133؛ سید هاشم بحرانى، غایة المرام، ص 320، علامه امینى، الغدیر، ج 2، ص 278.
[2]
این حدیث متواتر است و در کتب شیعه و سنى آمده است .در کتاب "الغدیر"
ناقلان این حدیث طبقه به طبقه ازقرن اول تا قرن چهاردهم ذکر شدهاند که در
راس آنها بیش از 60 تن از طبقه اصحاب پیامبر هستند که در کتب اهل سنت راوى
این حدیث بودند و نام آنها در آن کتب ثبت شده است. و همچنین در کتاب عبقات
میرحامد حسین، تواتر حدیث غدیر ثابت شده است. ر.ک: الغدیر، ج 1، ص 14 -
114؛ ابن المغازلى، مناقب، ص 25 - 26؛ مطهرى، مرتضى، امامت و رهبرى، ص 72 -
73.
[3] العمدة، ص 173 – 175؛ احمدبن حنبل، مسند احمد، ج 3، ص 32؛ الغدیر، ج 1، ص 51 ؛ ج 3، ص 197 - 201.
[4]
در مورد تواتر احادیث مربوط به امامت حضرت على (ع) درکتاب الغدیر و کتاب
عبقات کوشش هاى بسیارى صورت گرفته است .فاضل قوشجى نیز - از اهل سنت - در
مورد بعضى روایات تواترشان را رد نمىنماید. ر.ک: شرح قوشجى بر تجرید
الاعتقاد، خواجه ی طوسى.
[5]
محمدبن حسن حرّ عاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 123 ؛ سلیمان بن ابراهیم
قندوزى، ینابیع المودة، ص 494؛ غایة المرام، ص 267، ج 10، به نقل از مصباح
یزدى، آموزش عقاید، ج 2، ص 185.
[6] « و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى»، نجم، 3، 4.
[7]
ر.ک: به کتب تفسیر، ذیل آیه ی مورد بحث، مانند فخرالدین رازى، التفسیر
الکبیر، ج 12، ص 25؛ تفسیر نمونه، ج 4، ص 421 – 430؛ جلال الدین سیوطى،
درالمنثور، ج 2، ص 393؛ همچنین کتب روایى اهل سنت این جریان را نقل
کردهاند مانند: ذخایر العقبى، محّب الدین طبرى، ص 88؛ نیز جلال الدین
سیوطى، لباب النقول، ص 90؛ علاء الدین على المتقى، کنزالعمال، ج 6، ص 391 و
بسیارى کتب دیگر که به برخى از آنها در تفسیر نمونه، ج 4، ص 425 اشاره شده
است.
[8] تحلیل از کتاب امامت و رهبرى، اثر استاد مطهرى، ص 38 بر گرفته شده است.
[9] "انما" به گفته ی نحویون دلالت بر حصر دارد ر.ک: مختصر المعانى.
[10] کلینى، کافى، کتاب الحجة، باب ما نص الله و رسوله على الائمة واحداً فواحداً، ج 1.
[11]
متن روایت چنین است: عن ابى بصیر قال: سالت اباعبدالله (ع) عن قوله الله
عزوجل "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم"، فقال (ع) نزلت فى
على بن ابى طالب و الحسن و الحسین فقلت له: انّ الناس یقولون: فما له لم
یسم علیا و اهل بیته فى کتاب الله عزوجل ؟ قال (ع) قولوا لهم: ان رسول الله
نزلت علیه الصلاة و لم یسم الله لهم ثلاثاً و اربعا، حتى کان رسول الله هو
الذى فسر لهم ذلک .و نزلت علیه الزکاة و لم یسم لهم من کل اربعین درهماً،
حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک .و نزل الحج فلم یقل لهم طوفوا
اسبوعاً حتى کان رسول الله هو الذى فسر لهم ذلک.
[12]
این نکته را استاد هادوى تهرانى در جلسه درس "مبانى کلامى اجتهاد" ایراد
فرمودند، که در ج 2 کتاب مبانى کلامى اجتهاد به چاپ خواهد رسید.
[13] همان.
[14] امامت و رهبرى، ص 109 - 110، چاپ 27، انتشارات صدرا، تهران، 1381.
[15]
احزاب،33 :" انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً:
همانا خداوند اراده کرده است که پلیدى را از شما اهل بیت دور نماید و شما
را به پاکى خاصى مطهر گرداند" آیه ی فوق درضمن آیاتى که مربوط به نساء
النبى است گنجانده شده است.
[16]
مائده، 67 : "یاایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت
رسالته: اى پیامبر آنچه را که از پروردگارت به تو نازل شده بیان کن و گرنه
رسالت او را انجام ندادى" این آیه در لابلاى آیات مربوط به احکام مربوط به
مردار و گوشت هاى حرام آمده است.
[17] مائده، 55 : "انما ولیکم الله..."که ذیل آیات مربوط به عدم دوستى یهود و نصارى آمده است.
[18] این نکته نیز از دروس "مبانى کلامى اجتهاد" استاد هادوى تهرانى، استفاده شده است که در ج 2 کتاب طبع خواهد گردید.
------------------------------------
بیانی دیگر
چرا نام ائمه علیهم السلام مستقیماً در قرآن نیامده است ؟ | ||
گروه امام علی (ع) | ||
سؤال کننده : مرتضی جباری و محمد نور توضیح سؤال :چرا نام ائمه علیهم السلام مستقیماً در قرآن نیامده است ؟ 1 . توسل به غیر حق تعالی فقط از نظر قرآن با تفسیر 2 . نام ائمه چرا مستقیما در قران نیامده (اشاره غیر مستقیم آنرا تا حدودی میدانم) 3 . نذوراتی توسط مردم داده می شود که وقتی از آن ها پرسیده میشود میگویند مثلاٌ "این نذر یا قربانی برای امام حسین است " آیا با توجه به آیات قران که "خوردن آنچه به نام غیر خدا ذبح میشود حرام است " خوردن آن ذبح و یا هر آنچه که با آن طبخ می شود حرام نیست ؟ ( با توضیح وتفسیر ) . پاسخ سؤال اول :توسل به انبیاء ، صالحان و تمامی کسانی که پیش خداوند آبرویی دارند ، مورد تأیید قرآن کریم است . در این باره آیات فراوانی وجود دارد که بنده فقط به دو آیه اشاره میکنم . 1. قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ . یوسف / 97 . خداوند در این آیه داستان برادران حضرت یوسف علیه السلام را نقل میکند که آنها بعد از پشیمانی از کردارشان ، پیش پدرشان حضرت یعقوب علیه السلام آمدند و از او درخواست کردند که او از خداوند بخواهد تا گناهان آنها بخشیده شود . حضرت یعقوب هم نگفت که چرا خودتان مستقیماً سراغ خداوند نمیروید و به من متوسل شدهاید ؛ بلکه به آنها وعده داد که از خداوند برای آنها طلب مغفرت نماید : قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ به زودی از پروردگارم برای شما طلب مغرف خواهم کرد که او بخشنده و مهربان است . 2. وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا . النساء / 64 . آنان که نسبت به خود ظلم کردهاند ، استغفار کنند و از پیامبر اسلام بخواهند که او از خداوند برای آنها طلب مغفرت کند ... خداوند در این آیه به صراحت میگوید که بندگان من به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم متوسل شوند و به وسیلۀ آن حضرت از خداوند طلب مغفرت کنند . این دو آیه بهترین دلیل برای اثبات صحت توسل به غیر خداوند و دقیقاً عین همان توسل شیعیان به پیامبر اسلام و ائمه معصومین علیهم السلام است . شیعیان نیز میگویند : یا ابا القاسم یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم ) یا امام الرحمة یا سیدنا ومولانا انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الى الله وقد مناک بین یدى حاجاتنا یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله . چه فرقی است میان : «یا أبانا استغفر لنا » و «یارسول الله استغفرلنا » ؟ سؤال 2:2، نام ائمه چرا مستقیما در قران نیامده (اشاره غیر مستقیم آنرا تا حدودی میدانم) پاسخ :ما از این سؤال چند جواب داریم : جواب اول :در قرآن کریم کلیات احکام و معارف آمده است ؛ ولی تفصیل و تشریح آن را به عهدۀ نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم گذاشته شده است ؛ چنانچه خداوند در قرآن کریم میفرماید : وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ . النحل / 44 . و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى ، و امید که آنان بیندیشند . وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ . النحل /64 . و ما [این ] کتاب را بر تو نازل نکردیم ، مگر براى اینکه آنچه را در آن اختلاف کرده اند ، براى آنان توضیح دهى . و با آیات فراوانی اطاعت از آن حضرت را برای همۀ مردم واجب کرده است ؛ از جمله : وَمَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا . الحشر / 7 . و آنچه را فرستاده [ او ] به شما داد ، آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت ، بازایستید و دهها آیۀ دیگری که به جهت اختصار به همین یک آیه اکتفا میشود . مثلاً در قرآن کریم آمده است که «اقیموا الصلاة » ؛ ولی نیامده است که روزی چند وعده نماز بخوانید ، در هر وعده چند رکعت بخوانید ، چگونه بخوانید ، چه سورههایی را بخوانید و ... تمام این موارد به عهدۀ رسول گرامی اسلام صلی الله گذاشته شده است و آن حضرت فرمودند : صلوا کما رأیتمونی اصلی . کتاب المسند ، الإمام الشافعی ، ص 55 و السنن الکبرى ، البیهقی ، ج 2 ، ص 345 و صحیح البخاری ، البخاری ، ج 1 ، ص 155 و ج 7 ، ص 77 و ج 8 ، ص 133 . نماز بخوانید ، همان طوری که من نماز میخوانم . کلیات امامت نیز در قرآن در آیات فراوانی آمده است ؛ مثلاً در بارۀ حضرت ابراهیم میفرماید : إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ . البقره / 124 . [ خدا به او ] فرمود : «من تو را پیشواى مردم قرار دادم .» [ ابراهیم ] پرسید : « از دودمانم [ چطور ] ؟» فرمود : «پیمان من به بیدادگران نمى رسد » . وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا . الأنبیاء / 73 . و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى کردند . 168 یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ . المائده / 67 . اى پیامبر ، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ کن ؛ و اگر نکنى پیامش را نرسانده اى . و خدا تو را از [ گزند ] مردم نگاه مى دارد . الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا . المائدة / 3 . امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم ، و اسلام را براى شما [به عنوان ] آیین برگزیدم . یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ . النساء / 59 . اى کسانى که ایمان آورده اید ، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [ نیز ] اطاعت کنید . و دهها آیۀ دیگری که کلیات قضیه را کاملاً روشن کرده است . پیغمبر اکرم از همان آغاز رسالت در سال سوم بعثت که مبعوث میشود به انذار قومش : وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ . الشعراء / 214 . و خویشان نزدیکت را هشدار ده . روایات صحیح به شهادت بزرگان اهل سنت وارد شده است که در همان جلسه دست حضرت امیر علیه السلام را گرفت و فرمود : وهذا اخی ووصیی وخلیفتی من بعدی . این خلیفۀ من ، برادر من ، و وصی من بعد از من است و بعد از او در فرصتهای مناسب این قضایا را حضرت مطرح کرده است . در آخرین سال عمرشان در غدیر خم در یک مجمع بزرگ بیش از صد هزار نفره مطرح کرده است . بیش از این چطور بخواهد پیامبر اکرم مطرح کند ؟ جواب دوم :درست است که ائمه در قرآن اسمشان نیامده است ؛ ولی خداوند بوصفه از آنها یاد کردهاند . خداوند در بارۀ امیر المؤمنین علیه السلام فرموده است : إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آَمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ . المائدة / 55 . ولىّ شما ، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده اند : همان کسانى که نماز برپا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند . بنابر تصریح بسیاری از علمای اهل سنت ، این آیه در بارۀ امیر المؤمنین علیه السلام نازل شده است . قاضی عضد الدین ایجی ، متوفای 756 در این باره میفرماید : وأجمع أئمّة التفسیر أنّ المراد علی . المواقف فی علم الکلام ، ص 405 . پیشوایان و بزرگان در تفسیر قرآن ، اتفاق و اجماع دارند که مراد علی ( علیه السلام ) است . و سعد الدین تفتازانی نیز تصریح میکند : نزلت باتّفاق المفسّرین فی علی بن أبی طالب ، رضی اللّه عنه ، حین أعطى خاتمه وهو راکع فی صلاته . شرح المقاصد فی علم الکلام ، ج 5 ، ص270 . این آیه به اتفاق مفسران قرآن ، در شأن علی ( علیه السلام ) نازل شده است ؛ آنگاه که انگشترش را در نماز و در حال رکوع به فقیر نیازمند داد . و نیز علاء الدین علی بن محمد حنفی ، معروف به قوشجی در این باره میگوید : إنّها نزلت باتفاق المفسّرین فی حق علی بن أبی طالب حین أعطى السائل خاتمه وهو راکع فی صلاته . شرح تجرید الاعتقاد ، ص 368 . این آیه به اتفاق همه مفسران در حق علی بن أبی طالب ( علیه السلام ) ، هنگامی که انگشترش را در حال رکوع و در نماز به سائل داد ، نازل شده است . و آلوسی نیز میگوید : غالب الأخباریّین على أنّ هذه الآیة نزلت فی علی کرّم اللّه وجهه . روح المعانی ، ج 6 ، ص168 . بیشتر اخباریها میگویند : این آیه در شأن و مقام علی ( علیه السلام ) نازل شده است . آیا این آیه برای اهل حق کفایت نمیکند ؟ آیا لازم بود که خداوند اسم ائمه را تک تک در قرآن میآوردند ؟ جواب سوم :آیا اگر خداوند در قرآن نام ائمه را نیز آورده بود ، پیراوان سقیفه حاضر بودند که بپذیرند ؟ آیا همانهایی که به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نسبت هذیان دادند و گفتند : ان الرجل لیهجر . اگر نام حضرت علی در قرآن هم آمده بود ، نمیگفتند : ان جبرئیل قد هجر ؟ یا نستجیر بالله نمیگفتند که خدا هم اجتهاد فرموده و ما هم مجتهد هستیم و این سخن را قبول نداریم ؟ ما معتقد هستیم که حتی اگر نام امام علی علیه السلام هم در قرآن میآمد ، پیروان سقیفه حاضر نبودند که بپذیرند ؛ چنانچه در بارۀ بسیاری از احکام دیگر نپذیرفتند ؛ همانند متعه . مگر در بارۀ متعه در قرآن آیۀ صریح نداریم که فرمودند : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً . النساء / 24 . و زنانى را که متعه کرده اید ، مَهرشان را به عنوان فریضه اى به آنان بدهید ، و بر شما گناهى نیست که پس از [ تعیین مبلغ ] مقرر ، با یکدیگر توافق کنید [ که مدت عقد یا مَهر را کم یا زیاد کنید ] . قرطبی میگوید : وقال الجمهور المراد نکاح المتعة الذی کان فی صدر الإسلام . تفسیر قرطبی ، ج5 ، ص120 و فتح القدیر ، ج1 ، ص449 و تفسیر طبری ، ج5 ، ص18 مراد از این « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ » نکاح متعه است که در صدر اسلام رایج بوده . و دهها روایت در صحیح بخاری ، از جابر و دیگران آوردهاند که ما در زمان پیامبر متعه میکردیم ؛ حتی به یک مشت گندم . محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش نقل میکند که : حدثنا مسدد حدثنا یحیى عن عمران أبى بکر حدثنا أبو رجاء عن عمران بن حصین رضى الله تعالى عنه قال نزلت آیة المتعة فی کتاب الله ففعلناها مع رسول الله صلى الله علیه وسلم ولم ینزل قرآن یحرمه ولم ینه عنها حتى مات قال رجل برأیه ما شاء قال محمد یقال إنه عمر . صحیح البخاری ، ج 5 ، ص 158 . آیۀ متعه در زمان رسول خدا نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل میکردیم و آیۀ هم بر حرمت آن نازل نگردید و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نکرد ، مردی با رأی و میل خودش هر چه که دلش خواست گفت . و این شخص عمر بن الخطاب بود . همچنین مسلم نیشابوری در صحیحش نقل میکند که : قال عطاء قدم جابر بن عبد الله معتمرا فجئناه فی منزله فسأله القوم عن أشیاء ثم ذکروا المتعة فقال نعم استمتعنا على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم وأبى بکر وعمر . صحیح مسلم ، ج4 ، ص131 . عطاء گوید : جابر بن عبد الله انصاری برای عمره به مکه آمد . به منزل او رفتم ، مردمان از او مسأله میپرسیدند تا صحبت رسید به متعه . جابر بن عبد الله گفت : بلی ما در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و هم در زمان ابوبکر و عمر متعه میکردیم . و باز در جایی دیگر نقل میکند : عن أبی نضرة قال کنت عند جابر بن عبد الله فاتاه آت فقال إن ابن عباس وابن الزبیر اختلفا فی المتعتین فقال جابر فعلناهما مع رسول الله صلى الله علیه وسلم ثم نهانا عنهما عمر فلم نعد لهما . صحیح مسلم ، ج4 ، ص59 . من در نزد جابر بن عبد الله بودم ، گفتند عبد الله بن عباس و عبد الله بن زبیر در موضوع دو متعه [متعۀ نساء و متعۀ حج ] اختلاف نظر دارند . جابر بن عبد الله گفت : ما در زمان رسول خدا هر دو را به جا میآوردیم ؛ پس عمر آن دو را نهی کرد و ما هم دیگر پس از آن بجا نیاوردیم . اهل سنت میگویند که جناب عمر صلاح دید که متعه را حرام کند . متعتان کانتا على عهد رسول الله ، صلى الله علیه وآله – أنا أنهى عنهما ، وأعاقب علیهما ، متعة النساء ومتعة الحج . دو متعه در زمان رسول خدا حلال بود که من آن را حرام میکنم و هر کس انجام دهد ، او را مجازات میکنم : یکی متعه حج و دیگری متعه زنان . الإیضاح ، الفضل بن شاذان الأزدی ، ص 443 و مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 52 و ج 3 ، ص 325 و السنن الکبرى ، البیهقی ، ج 7 ، ص 206 و معرفة السنن والآثار ، البیهقی ، ج 5 ، ص 345 و الاستذکار ، ابن عبد البر ، ج 4 ، ص 95 و أحکام القرآن ، الجصاص ، ج 1 ، ص 338 و أحکام القرآن ، الجصاص ، ج 2 ، ص 191 و تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 5 ، ص 167 و تذکرة الحفاظ ، الذهبی ، ج 1 ، ص 366 و میزان الاعتدال ، الذهبی ، ج 3 ، ص 552 و جالب این است که آقای سرخسی حنفی و ابن قدامه حنبلی از شخصیتهای برجستۀ اهل سنت وقتی به این میرسند میگویند : وقد صح أن عمر رضی الله عنه نهی الناس عن المتعة . این که عمر از متعه نهی کرده است ، صحت دارد . متعه این قدر در قرآن به صراحت آمده است و آنها زیر بار نرفتند . اگر نام امام علی علیه السلام هم در قرآن آمده بود ، میگفتند : ان الله تبارک و تعالی قد عین علیاً للإمامة ولکن عمر عزله . پس حتی اگر اسم ائمه در قرآن هم میآمد ، هیچ ضمانتی وجود نداشت که اهل سنت آن را بپذیرند . سؤال 3 :3، نذوراتی توسط مردم داده میشود که وقتی از آنها پرسیده میشود میگویند مثلاٌ"این نذر یا قربانی برای امام حسین است" آیا با توجه به آیات قران که"خوردن آنچه به نام غیر خدا ذبح میشود حرام است"خوردن آن ذبح ویا هرآنچه که با آن طبخ می شود حرام نیست ؟ (با توضیح وتفسیر) . پاسخ :نذوراتی که شیعیان در ماههای محرم و صفر انجام میدهند ، همگی قربة الی الله و برای خداوند است ؛ ولی صاحب نذر ثواب را به امام حسین علیه السلام هدیه میکند . شاهد بر این مطلب این است که در هنگام ذبح هیچ کسی به جای نام خداوند ، نام امام حسین را نمیبرد ؛ بنابراین ، چنین نذری از مصادیق ذبح برای غیر خدا نیست و در نتیجه خوردن آن نیز اشکالی ندارد .
موفق باشید گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
|