پنجشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۴۲ ق.ظ
روزی غدیر
تا ملائک همگی دور علی چرخیدند
حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند
حاجیانی که همگی منتظر حق بودند
در بر احمد مختار علی را دیدند
با نفس های علی باز خدا ساخت بهشت
چون که از برکت حیدر همه را بخشیدند
مثل نقلی روی دستان پر از لطف نسیم
اختران را طرف عرش خدا پاشیدند
تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی
دست او را همه ی آینه ها بوسیدند
آسمان ها همگی خم شده و مثل زمین
روی خود را به کف پای علی ساییدند
زائرانی که ز اخلاص به او رو کردند
کوثر از دست خود فاطمه می نوشیدند
یا علی بود که از عرش خدا می بارید
نور مولا به سر ثانیه ها می بارید
عاشقان تو علی دل که به دریا بزنند
این محال است که در شیعِگی ات جا بزنند
بارها خواسته قلب بهشت این بوده
مثل ایوان تو در جنّت الاعلی بزنند
عده ای که رخ ایوان شما را دیدند
قید دیدار جنان حین تماشا بزنند
قصد کردند ملائک همه در عید غدیر
پرچم عشق تو را بر سر دلها بزنند
امر و دستور خدا بوده که باید عالم
بوسه بر خاک در حضرت مولا بزنند
کاش میشد بشوم فرش حریم تو علی
تا که زوّار تو بر فرق سرم پا بزنند
مردمانی که به دنبال خدا میگردند
باید آقا که در بیت شما را بزنند
از غدیر تو به معراج رسیدیم علی
کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی
تو رسیدی که سرآغاز امامت بشود
چشم تو معنی ایثار و رشادت بشود
هرکسی دیده تو را لحظه شمشیر زدن
تا ابد شیفته درس شهامت بشود
در مقام تو همین بس که در این راه دراز
حضرت فاطمه حامی ولایت بشود
عکس زهرا که به چشمان تو افتاد خدا
بین چشمان تو با فاطمه رؤیت بشود
مطمئنم که از این جمله خدا هم راضی ست
باید از نام تو هر ثانیه صحبت بشود
نوکری تو مدالی ست که زهرا داده
آنقدر نذر نمودم که عنایت بشود
همه حرف من این است شب عید غدیر
دیدن صحن نجف کاش که قسمت بشود
بخدا میرسد آنکس که تو را پیدا کرد
زین جهت بود خداوند تو را مولا کرد
من مریض توأم ای شاه شفا میخواهم
بی سرو پایم و آقا سر و پا میخواهم
من بیچاره چه دارم به تو تقدیم کنم
تازه امشب سفر کرب و بلا میخواهم
تا محرّم بشود چند شبی مانده هنوز
روزی نوکری از دست شما میخواهم
دامنت را دمی از دست من آقا نکشی
بهر شالم نخی از کنج عبا میخواهم
التماست بکنم میکنی آقا نظری
چادر سوخته فاطمه را میخواهم
یک دعا کن که دل نوکر تو قرص شود
کارم از کار گذشته ست دعا میخواهم
روزیم را شب عید است کمی اشک بده
راضی ام ؛ اشک مرا هم زهمان مشک بده
مهدی نظری
---------------------------------------------------
غدیر در نگاه شاعران
آنچه
در «غدیرخم» در سال حجة الوداع اتفاق افتاد، سرفصل تازهاى در تاریخ
اسلام شد و مسأله «نصب امام» و آیه «ابلاغ» و «اکمال دین»، قلمرو جدیدى در
اندیشه مسلمین و افکار پیروان محمد صلى الله علیه و آله و به تبع در
آثار ادبى و تألیفها و سرودههاى محبّان امیرالمؤمنین علیهالسلام و
مدافعان ولایت علوى گشود.
آنچه مىخوانید، نگاهى گذرا و کوتاه به «غدیر در نگاه شاعران فارسى زبان» است، از گذشتههاى دور، تا عصر حاضر و شاعران معاصر.
* * *
غدیریّه بلند مرحوم«آیة الله غروى اصفهانى» (کمپانى) که با این بیت آغاز مىشود:
باده بده ساقیا، ولى ز خمّ غدیر |
چنگ بزن مطربا، ولى به یاد امیر |
نصب
حضرت على علیهالسلام را به پیشوایى امت، وزیدن نسیم رحمت و جوان شدن دهر
کهنسال و دمیدن نهال حکمت مىشمارد و آن را رسیدن مسند حشمت به«خسرو خسروان» مىداند و غدیر را تجلیگاه اراده الهى توصیف مىکند. در یک بند چنین مىسراید:
وادى خمّ غدیر، منطقه نور شد |
یا ز کف عقل پیر، تجلىّ طور شد |
یا که بیانى خطیر، ز سرّ مستور شد |
یا شده در یک سریر، قِران شاه و وزیر |
در بند دیگرى به بیانى شاعرانه از وصایت مولى چنین مىگوید:
مژده که شد میر عشق، وزیر عقل نخست |
به همّت پیرعشق، اساس وحدت درست |
به آب شمشیر عشق، نقش دوئیّت بشست |
به زیر زنجیر عشق، شیر فلک شد اسیر |
فاتح اقلیم جود، به جاى خاتم نشست |
یا به سپهر وجود، نیّر اعظم نشست |
یا به محیط شهود، مرکز عالم نشست |
روى حسود عنود، سیاه شد همچو قیر |
در
بندهاى دیگر، به فضایل و مناقب آن حضرت اشاره مىکند و حدیث «من کنت
مولاه...» را تضمین کرده و از وصىّ پیامبر، با اوصافى چون طور تجلى، سینه
سینا، آیت کبرى، درّه بیضا، شافع عقبى، سلسله جنبان حلقه افلاک و آینه
ذوالجلال یاد مىکند.
«صادق سرمد»
، یکى دیگر از شعراى
متأخر است. سرودههاى ولایى خوبى دارد. در یکى از قصایدش به فضایل بىشمار
حضرت على علیهالسلام اشارههاى لطیف دارد و سوابق درخشان مولا و
جانفشانىهاى او را در راه اسلام بیان مىکند. به چند بیت نخست این غدیریه
اشاره مىکنیم:
ایام اگر چه همراز حىّ غدیراست |
پاکیزهترین روز خدا، «عید غدیر» است |
ایام کثیر است ولى زان همه ایام |
بسیار قلیل است که با خیر کثیر است |
امروز على یافت در اسلام، امارت |
آن میر که بر هر که امیر است، امیر است |
امروز پیمبر به على داد وصایت |
وین نیز به تقدیر خداوند قدیر است |
از شاعران معاصر«مصطفى جوادى مقدم»
مثنوى نا تمام عشق را به یاد على علیهالسلام سروده است و در آن از دل خود
مىخواهد تا وقار و اقتدار شیعه را در شکوه ولاى على علیهالسلام ببیند.
در شعر خود این چنین آورده است:
دشت مىلرزد ز بانگ یا على |
صبح شد، گویى که خاموشى گذشت |
لحظهاى که دشت غرق وهم بود |
گفت اى پیغمبر، اى امید ما |
بر کسى که همدل و هم خون توست |
تو چو موسایى و او هارون توست |
لایقى لایقتر از حیدر مباد |
خلق را دیگر کسى رهبر مباد |
هم
در این سروده، هم در اشعار فراوان دیگر، مسأله «الهى بودن خلافت على
علیهالسلام » مطرح است و این که به امر پروردگار این نصب مقدس انجام گرفت و
رسول خدا صلى الله علیه و آله مجرى پیام آسمانى بود و «اکمال دین» که
در آیه قرآن از سوى خدا بیان شده، امضاى این سند جاودانه است.
در شعر«سیدمصطفى اورنگ» به این حقیقت این گونه اشاره شده است:
قرآن مبین به امر حق معنا شد |
در مرکز خود یافت حق امروز قرار |
در شعر سراینده یاد شده، سخن از «مستى از باده غدیر» هم مطرح است:
خواهم که مرا چنان که هستم، دانند |
از خمکده غدیر، مستم دانند |
جز کوى على نیست مرا قبله دل |
عالم همه گو على پرستم دانند |
همچنان که خواندید، در شعر مرحوم کمپانى هم (باده بده ساقیا ولى ز خُمّ غدیر) همین مفهوم لطیف آمده است. در شعرهاىحبیب الله چایچیان (حسان) نیز این تعبیر شاعرانه آمده است. حسان در شعر خویش مىگوید:
خم غدیر و ساقى و صهباى احمد است |
بزم سرور و عید احبّاى احمد است |
شور عظیم تاجگذارى مرتضى است |
روز ظهور آیت کبراى احمد است |
فرمان رسیده از طرف ذات کبریا |
بعد از نبى، على است که همتاى احمد است |
«روحانى کرمانى»
نیز در غدیریه خویش، عاشقانه با مولى از همین قلمرو سخن مىگوید. دو بند از غدیریه او چنین است:
باده تویى، جام تویى، جم تویى |
پیش تو «لا» گشتم و «الاّ» شدم |
چون که منزّه ز من و ما شدم |
از «غدیر» دور نشویم که هر چه جوشش فیض است، از آن و در آن است. شعرى با عنوان «دریا در غدیر» از شاعر معاصر«جواد جهان آرایى»
است که به مفهوم «دریا و غدیر» نگاهى شاعرانه کرده و غدیر را (که به معناى
برکه آب است) در مقایسه با دریا وسیعتر دانسته است. در شعر یاد شده
مىخوانیم:
تا على بر روى دستان پیمبر جا گرفت |
رفت روى دست اقیانوس، دریا در غدیر |
دیده دل باز کن تا آفتاب «هل اتى» |
بنگرى همدوش با خورشید بطحا در غدیر |
مهر، با آن زرفشانى ذرّه سان سرگشته بود |
تا تجلى کرد آن ماه دلارا در غدیر |
تا ابد بر لعل لبهایش گل لبخند ماند |
هر که از جان بوسه زد بر دست مولا در غدیر |
از نسیم روى زیباى امیرمؤمنان |
غنچه باغ ولایت شد شکوفا در غدیر |
کار «علامه امینى»
در نگارش کتاب «الغدیر»، از همین زاویه دید، به تعبیر برخى از شاعران
نوپرداز معاصر، عبارت است از«از درون برکهاى، دریاى پنهانى برآوردن، هفت
دریایى چنین را از دهان برکهاى کوچک برآوردن... گر چه این زانگارههاى
طاقت انسان برون باشد!»
«اخوان ثالت»
نیز قصیده بلندى
دارد، نثار مرحوم علامه امینى، با عنوانِ «سلام قطره به دریا دل غدیرى». در
آنجا از جمله کار سترگ علامه امینى را چنین مىستاید:
«غدیر»ى کرد بىهمتا، چنان چون بیکران دریا |
لبالب از رحیق حق، جهان را زو مشامى خوش |
از این دریا دل آماده، «غدیرى» ایزدى باده |
خوش آن رندى کزین مشرب کند شرب مدامى خوش |
در شعر«امیرى فیروزکوهى» نیز که بیان به ستایش صاحب الغدیر گشوده است، همین تقابل «دریا و غدیر» دیده مىشود:
«غدیر خم» شد از او بحر بىنهایت علم |
که خود به علم و ادب بحر بىنهایت بود |
تراشه قلم از «ذوالفقار حیدر» داشت |
از آن به نیش قلم «ذوالفقار» امت بود |
تا آنجا که در آخرین بیت همین قصیده، مىگوید:
ز فیض بحر ولایت، غریق رحمت باد |
که خود ز بحر ولایت، «غدیر» رحمت بود |
استاد «محمدرضا حکیمى»
در کتاب حماسه غدیر( چاپ نخست که آثارى از دیگران را نیز در بردارد.)
قصیده بلندى در وصف علامه امینى و کتاب الغدیر دارد. وى نیز به این نکته
تقابل «دریا و برکه» اشاره دارد:
بحر را در برکه گنجاندن نه کارى بود خرد |
این که موّاج این چنین یابى فضاى الغدیر |
«غدیر»،
عید بزرگ اسلامى است و ما مکلف به تکریم و ارج نهادن به آنیم که عید ولایت
و رهبرى و عدالت و انسانیت است. جنبه عید بودن این روز خجسته نیز در
سرودههاى شاعران مورد توجه بوده است.
در قصیده مفصلى از«سرمد»، که مطلع آن «اگر هزار بشیرآمد و نذیر آمد...» است، مىخوانیم:
«غدیرخم» نه همین عید مذهبى ماراست |
که عید ملى ما نیز در غدیر آمد |
درود باد به ایران که نقش تاریخش |
ز مهر آل على نقش هر ضمیر آمد |
«مؤیّد»
نیز در این زمینه چنین سروده است:
چون عید غدیر، اشرف اعیاد است |
ذکر صلوات، بهترین اوراد است |
شادند اگر جمله محبّان چه عجب |
زیرا که دل آل محمد شاد است |
از
آنجا که «غدیر و ولایت»، رمز بقاى دین و جوهره ناب اسلام است، اولیاى الهى
بر آن تأکید کرده و پاى فشردهاند. توجه دادن به این رمز بقا، در آثار
برخى شاعران دیده مىشود. در سروده«عبدالعلى نگارنده» چنین آمده است:
روز وداد و داد و سداد است |
این داستان هنوز به یاد است |
شرط نماز و حجّ و جهاد است |
تنها على است آن که پس از من |
یکى از شاعران متعهد و متأخر، مرحوم« دکتر قاسم رسا» است. سرودهاى در مدح مولا و غدیرخم دارد که ابیاتى از آن را مىخوانید. (به صورت برگزیده):
از خم رسید مژده که جشن ولایت است |
لبریز خم ز باده لطف و عنایت است |
خمخانه ولایت مولى گشوده شد |
ساقى ز جاى خیز، که وقت سقایت است |
در صحنه غدیر به فرمان کبریا |
در اهتزاز پرچم شاه ولایت است |
زان چشمه زلال که جوشید در غدیر |
زنهار معرفت همه جا در سرایت است |
تا سایه ولاى على برد یار ماست |
ایمن نشین، که کشور ما در حمایت است |
عیدغدیر،
به مفهوم حکومت یافتن شایستهترین فرد پس از پیامبر است. شایسته سالارى
ریشه در غدیر دارد که رسول خدا صلى الله علیه و آله لایقترین فرد را
براى تداوم خط رسالت و حفظ کیان دین برگزید.« ناظرزاده کرمانى» در سرودهاى با عنوان «مژده جان پرور» در این مضمون چنین سروده است:
عید غدیر، مژده جان پرور آورد |
یعنى خبر ز سلطنت حیدر آورد |
فرمانروا به هر دو سرا شد بحق على |
فرخندهتر از این خبر دیگر آورد |
سلطان نامدار، على آن که کردگار |
از عدل خود، وجود ورا مظهر آورد |
در پیکر مقدس اسلام جان دَمَد |
از بهر عارفان جهان، سرور آورد |
مولا على است، جان دو عالم فداى او |
مانند وى خداى که را رهبر آورد؟ |
«ملک الشعراى بهار»
، مخمّسى زیبا در مدح على علیهالسلام و یاد غدیر دارد که به چند بند آن اشاره مىشود:
در غدیر خم امروز، بادهاى به جوش آمد |
کز صفاى او روشن، جان باده نوش آمد |
و آن مبشر رحمت، باز در خروش آمد |
کان صنم که از عشاق، برده عقل و هوش آمد |
با هیولى توحید، در لباس انسانى
درغدیر خم یزدان گفت مر پیمبر را |
کز پى کمال دین، شو پذیره حیدر را |
پس پیمبر اندر دشت بر نهاد منبر را |
برد بر سر منبر، حیدر فلکفر را |
شد جهانِ دل روشن زان دو شمس نورانى
گفت: بشنوید اى قوم، قول حقتعالى را |
هم به جان بیاویزید گوهر تولا را |
پوزش آورید از جان این ستوده مولا را |
این وصىّ بر حق را، این ولىّ والا را |
با رضاى او کوشید، در رضاى یزدانى
«غدیرخم»،
جلوه فضایل علوى است. شاعران بىشمارى در طول قرون، به نشانه ابراز ارادت و
محبت به ساحت مولا، در این وادى طبع آزمایى کردهاند. پرداختن به همه
مضامین ولایى و غدیرى که در سرودههاى شاعران آمده است، کارى دشوار بلکه
ناشدنى است. از این رو این نگاه گذرا به «غدیر در نگاه شاعران» را فرو
مىبندیم و مقاله حاضر را با یک بند از ترکیب بند بلند شاعر معاصر، مرحوم
«مهرداد اوستا» ـ که درباره حضرت على علیهالسلام و غدیر و ولایت و فضایل
امیرمؤمنان علیهالسلام است ـ به پایان مىبریم:
به
این امید که پرداختن به فضایل اهلبیت علیهمالسلام و گنجاندن مدایح علوى
در سرودهها و آثار هنرى و ترسیم جایگاه غدیر و ولایت در هندسه فکر و نظام و
زندگى بشر، در دستور کار شاعران معاصر، بهویژه جوانانى قرار گیرد که از
آبشخور زلال ولایت سیراب شدهاند و جان در گرو عشق مولا دارند.
"جواد محدثى"
-----------------------------------------------------------------------
جلوهگر شد بار دیگر طور سینا در غدیر |
ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر |
رودها با یکدگر پیوست کمکم سیل شد |
موج مىزد سیل مردم مثل دریا در غدیر |
هدیه جبریل بود«الیوم اکملت لکم» |
وحى آمد در مبارک باد مولى در غدیر |
با وجود فیض«اتممت علیکم نعمتى» |
از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر |
بر سر دست نبى هر کس على را دید گفت |
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر |
بر لبش گلواژه«من کنت مولا» تا نشست |
گلبن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر |
«برکه خورشید» در تاریخ نامى آشناست |
شیعه جوشیدهست از آن تاریخ آنجا در غدیر |
گر چه در آن لحظه شیرین کسى باور نداشت |
مىتوان انکار دریا کرد حتى در غدیر |
باغبان وحى مىدانست از روز نخست |
عمر کوتاهىست در لبخند گلها در غدیر |
دیدهها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند |
این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر؟ |
دل درون سینهها در تاب و تب بود اى دریغ |
کس نمىداند چه حالى داشت زهرا در غدیر |