سند حدیث غدیر
پنجشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۳۸ ق.ظ
سند حدیث غدیر
روایت حدیث غدیر در شرایط خفقانمعرفى کتاب درباره سند حدیث غدیرمدارک متن کامل خطبه غدیراسناد و رجال روایت کننده متن کامل خطبه غدیر |
واقعه عظیم غدیر، شامل مراحل مقدماتى قبل از خطبه و متن خطبه و وقایعى که همزمان با خطبه اتفاق افتاد و آنچه پس از خطبه به وقوع پیوست، به طوری که روایت واحد و متسلسل به دست ما نرسیده است. بلکه هر یک از حاضرین در غدیر، گوشهاى از مراسم یا قطعهاى از سخنان حضرت را نقل نمودهاند. البته قسمتهایى از این جریان به طور متواتر به دست ما رسیده است، و خطبه غدیر نیز به طور کامل در کتب حدیث حفظ شده است.
روایت حدیث غدیر در شرایط خفقان
خبر غدیر و سخنان پیامبر(ص) در آن مجمع عظیم، طورى در شهرها منتشر شد که حتى غیر مسلمانان هم از این خبر مهم آگاه شدند. جا داشت بیش از یکصد و بیست هزار مسلمان حاضر در غدیر، هر یک به سهم خود خطبه غدیر را حفظ کند و متن آن را در اختیار فرزندان و فامیل و دوستان خود قرار دهد
متأسفانه جو حاکم بر اجتماع آن روز مسلمین و فضاى ایجاد شده بعد از رحلت پیامبر(ص) که حدیث گفتن و حدیث نوشتن در آن ممنوع بود و سال هاى متمادى همچنان ادامه داشت اینها سبب شد که مردم سخنان سرنوشت ساز پیامبر دلسوزشان در آن مقطع حساس را به فراموشى بسپارند و اهمیت آن را نادیده بگیرند.
طبیعى است که باید چنین مىشد، زیرا مطرح کردن غدیر مساوى با بر چیدن بساط غاصبین خلافت بود، و آنان هرگز اجازه چنین کارى را نمىدادند. البته جریان غدیر به صورتى در سینهها جا گرفت که عده زیادى خطبه غدیر یا قسمتى از آن را حفظ کردند و براى نسلهاى آینده به یادگار گذاشتند و هیچ کس را قدرت کنترل و منع از انتشار چنین خبر مهمى نبود.
شخص امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا صلوات الله علیهما که رکن غدیر بودند، و نیز ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تأکید خاصى بر حفظ این حدیث داشتند، و بارها در مقابل دوست و دشمن بدان احتجاج و استدلال مىفرمودند، و در آن شرایط خفقان مىبینیم که امام باقر علیه السلام متن کامل خطبه غدیر را براى اصحابشان فرمودهاند.
به همین جهت در بین قاطبه مسلمین،هیچ حدیثى به اندازه «حدیث غدیر» روایت کننده ندارد، و گذشته از تواتر آن، از نظر علم رجال و درایت، اسناد آن در حد فوق العادهاى است.
معرفى کتاب درباره سند حدیث غدیر
کتب مفصلى در زمینه بحثهاى رجالى و تاریخى مربوط به سند حدیث غدیر تألیف شده است که بهترین نمونه آن کتاب «الغدیر» تألیف علامه بزرگ شیخ عبد الحسین امینى نجفى رضوان الله علیه است.
در این کتابها، اسماء راویان حدیث غدیر جمع آورى شده و از نظر رجالى در باره موثق بودن راویان بحث شده و تاریخچه مفصلى از اسناد و راویان حدیث غدیر تدوین شده و جنبههاى اعجاب انگیز آن در زمینههاى اسناد و رجال تبیین گردیده است. ذیلا به دو نمونه اشاره مىشود :
ابو المعالى جوینى مىگوید: در بغداد در دست صحافى یک جلد کتاب دیدم که بر جلد آن چنین نوشته بود:«جلد بیست و هشتم از اسناد حدیث «من کنت مولاه فعلى مولاه» و بعد از این مجلد بیست و نهم خواهد بود.» (1)
إبن کثیر مىگوید:« کتابى در دو جلد ضخیم دیدم که طبرى در آن، احادیث غدیر خم را جمع آورى کرده بود.» (2)
اگر چه کتاب براى معرفى در این زمینه بسیار زیاد است ولى در اینجا چند کتاب به عنوان راهنمایى و براى آگاهى از مباحث مربوط به سند حدیث غدیر معرفى مىشود:
1.الطرائف، سید ابن طاووس، ص 33.
2.کشف المهم فی طریق خبر غدیر خم، سید هاشم بحرانى.
3.بحار الأنوار، علامه مجلسى، ج 37، ص 181 و 182.
4.عوالم العلوم، شیخ عبدالله بحرانى،ج 15/3 ص 307 تا 327.
5.عبقات الأنوار، میر حامد حسین هندى، جلد غدیر.
6.الغدیر، علامه امینى، ج 1، صص 12 تا 151، و 294 تا 322 .
7.خلاصه عبقات الأنوار، علامه محقق سید على حسینى میلانى دامت افاضاته، جلد غدیر.
مدارک متن کامل خطبه غدیر
در تاریخچه کتابهاى اسلامى، اولین بار در نقل خطبه غدیر به صورت مستقل، به کتابى که عالم شیعى استاد بزرگ علم نحو شیخ خلیل بن احمد فراهیدى متوفاى 175 هجرى تألیف کرده بر مىخوریم، که تحت عنوان «جزء فیه خطبة النبى(ص) یوم الغدیر» (3) معرفى شده است، و بعد از او کتابهاى بسیارى در این زمینه تألیف گردیده است.
خوشبختانه متن مفصل و کامل خطبه غدیر در هفت کتاب از مدارک معتبر شیعه که هم اکنون در دست مىباشد و به چاپ هم رسیده، با اسناد متصل نقل شده است. روایات این هفت کتاب به سه طریق منتهى مىشود:
یکى به روایت امام باقر(ع) است که با اسناد معتبر در سه کتاب «روضة الواعظین» تألیف شیخ إبن فتال نیشابورى (4) ،«الإحتجاج» تألیف شیخ طبرسی (5) ، و«الیقین» تألیف سید إبن طاووس (6) نقل شده است.
طریق دوم به روایت زید بن ارقم است که با اسناد متصل در سه کتاب «العدد القویة» تألیف شیخ على بن یوسف حلى (7) «التحصین» تألیف سید إبن طاووس(8)، و«الصراط المستقیم» تألیف شیخ على بن یونس بیاضى(9) ، و«نهج الایمان» تألیف شیخ حسین بن جبور(10) به نقل از کتاب «الولایة» تألیف مورخ طبرى روایت شده است.
طریق سوم به روایت حذیفة بن الیمان است که با اسناد متصل در کتاب «الإقبال» تألیف سید بن طاووس (11) به نقل از کتاب «النشر و الطى» نقل شده است.
شیخ حر عاملى در کتاب «اثبات الهداة»(12) و علامه مجلسى در«بحار الأنوار»(13) و سید بحرانى در کتاب «کشف المهم» (14) و سایر علماى متأخر، خطبه مفصل غدیر را از مدارک مذکور نقل کردهاند.
بدین ترتیب، متن کامل خطبه غدیر به دست این بزرگان شیعه حفظ شده و به دست ما رسیده است، که این خود در عالم اسلام از افتخارات تشیع است.
اسناد و رجال روایت کننده متن کامل خطبه غدیر
ذیلا عین اسناد مربوط به روایت خطبه غدیر به عنوان پشتوانه آن تقدیم مىگردد.
روایت امام باقر(ع) به دو سند است:
1.قال الشیخ أحمد بن على بن ابی منصور الطبرسی فی کتاب «الإحتجاج»:
"حدثنی السید العالم العابد ابو جعفر مهدی بن أبی الحرث الحسینی المرعشی رضى الله عنه قال: أخبرنا الشیخ أبو علی الحسن بن الشیخ أبی جعفر محمد بن الحسن الطوسی رضی الله عنه، قال: أخبرنا الشیخ السعید الوالد أبو جعفر قدس الله روحه، قال: أخبرنی جماعة عن أبی محمد هارون بن موسى التلعکبری، قال:
أخبرنی أبوعلی محمد بن همام، قال: أخبرنا علی السوری قال: أخبرنا أبو محمد العلوی من ولد الأفطس ـ و کان من عباد الله الصالحین ـ قال: حدثنامحمد بن موسى الهمدانی، قال: حدثنا محمد بن خالد الطیالسی، قال: حدثنا سیف بن عمیرة و صالح بن عقبة جمیعا عن قیس بن سمعان عن علقمة بن محمد الحضرمی عن أبی جعفر محمد بن علی(الباقر)علیهما السلام."
2.قال السید إبن طاووس فی کتاب «الیقین»: قال أحمد بن محمد الطبری المعروف بالخلیلی فی کتابه «أخبرنی محمد بن أبی بکر بن عبد الرحمان، قال: حدثنی الحسن بن علی أبو محمد الدینوری، قال: حدثنا محمد بن موسى الهمدانی، قال: حدثنا محمد بن خالد الطیالسی، قال: حدثنا سیف بن عمیرة عن عقبة عن قیس بن سمعان عن علقمة بن محمد الحضرمی عن أبی جعفر محمد بن علی(الباقر) (ع).
روایت زید بن أرقم به سند زیر است:
"قال السید إبن طاووس فی کتاب «التحصین»: قال الحسن بن أحمد الجاوانی فی کتابه «نور الهدى و المنجی من الردى»: عن أبی المفضل محمد بن عبد الله الشیبانی، قال: أخبرنا أبو جعفر محمد بن جریر الطبری و هارون بن عیسى بن سکین البلدی، قالا: حدثنا حمید بن الربیع الخزاز، قال: حدثنا یزید بن هارون، قال: حدثنا نوح بن مبشر، قال: حدثنا الولید بن صالح عن إبن امرأة زید بن أرقم و عن زید بن أرقم."
روایت حذیفة بن الیمان به سند زیر است:
"قال السید إبن طاووس فی کتاب «الإقبال» قال مؤلف کتاب «النشر و الطی»: عنأحمد بن محمد بن علی المهلب: أخبرنا الشریف أبو القاسم علی بن محمد بن علی بن القاسم الشعرانی عن أبیه: حدثنا سلمة بن الفضل الأنصاری، عن أبی مریم عن قیس بن حیان (حنان) عن عطیة السعدی عن حذیفة بن الیمان.
پىنوشت ها:
1-بحار الأنوار،ج 37، ص 235.
2-بحار الأنوار،ج 37، ص 236.
3-الذریعة،ج 5، ص 101، شماره 418.
4-روضة الواعظین، ج 1، ص 89 .
5-الاحتجاج،ج 1، ص 66/ بحار الأنوار،ج 37، ص 201.
6-الیقین، ص 343، باب 127/ بحار الأنوار، ج 37 ص 218.
7-العدد القویة، 169.
8-التحصین، ص 578، باب 29 از قسم دوم.
9-الصراط المستقیم، ج 1، ص 301.
10-نهج الایمان(نسخه خطى کتابخانه امام هادى(ع)در مشهد)، ورقه 26ـ 34.
11-الإقبال، ص 454 و 456/ بحار الأنوار،ج 37، ص 127 و 131.
12-اثبات الهداة، ج 2، ص 114.
13-بحار الانوار، ج 397، ص 201.
14-کشف المهم، ص 190.
از کتاب اسرار غدیر، ص 90، محمد باقر انصارى
-----------------------------------------------------------
غدیر قربانى قدرت
اگر ماجراى غدیر خم از نظر تاریخى واقعیت دارد، چرا پس از ماجراى سقیفه شرکت کنندگان در آن محفل و نیز مردم مدینه سخنى که نشانه یادآورى این ماجرا باشد، بر زبان نیاوردند؟
به نظر مىرسد این پرسش یکى از چالشهاى جدى فرا روى شیعه است، زیرا شیعه:
الف) با بهرهگیرى از منابع معتبر خود و اهل سنت به اثبات اصل ماجراى غدیر مىپردازد؛ منابعى که در آن صدها صحابى و تابعى شناخته شده وجود دارد . (1)
ب) با دلیلهاى متقن و شواهد مستحکم لغوى، قرآنى، سنتى و تاریخى واژه ولایت موجود در روایت غدیر را به معناى سرپرستى و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان مىداند نه دوستى . (2)
ج) اثبات مىکند پیامبر اکرم (ص) در این ماجرا بر اساس دستور خداوند در پى تعیین جانشین بود نه معرفى کاندیداى خلافت . (3)
با این همه در گزارشهاى تاریخى - جز چند منبع که در اعتبار آنها سخن فراوان است (4) - از واکنش شدید مردم و یاد آورى ماجراى غدیر خم کمتر سخن به میان آمده است. با آن که قطعا بیشتر مردم مدینه در ماجراى غدیر حضور داشتند، چرا پس از حدود 70 یا 84 روز (5) از این ماجرا آن را فراموش کردند؟
البته احتمال اعتراض عدهاى از مردم و یاد کرد ماجراى غدیر به وسیله آنها و مخفى ماندن این واکنش، به سبب سیاست ممنوعیت نقل و تدوین حدیث، وجود دارد؛ ولى در عدم گستردگى این اعتراضها تردید نیست .
تاریخ درباره بسیارى از حوادث مقطع زمانى بین غدیر و وفات پیامبراکرم (ص) ساکت مانده است؛ اما کالبد شکافى دو پدیده مهم آن عصر ما را با شدت اهتمام پیامبر اکرم(ص) بر گزینش جانشین و گستره تلاشهاى مخالفان آن حضرت آشنا مىسازد. این پدیدهها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا .
با توجه به ماجراى غدیر و تاکید پیامبر اکرم (ص) بر تعیین جانشین، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمىنماید . بنابراین، واکنشى چنین محدود چگونه توجیه مىشود؟ براى یافتن سرنخهاى تاریخى این مشکل باید موقعیت زمانى این قطعه از تاریخ و نیز سیر جریانهاى سیاسى و اجتماعى از زمان واقعه تا وفات پیامبر اکرم(ص) به دقت بررسى شود. بر این اساس، پىگیرى بحث در محورهاى زیر ضرورت دارد:
1 . قبل از تشکیل دولت مدینه به دست پیامبر اکرم (ص)، مردم شهرهاى بزرگ حجاز و بادیهها تحت نظام قبیلهاى به سر مىبردند .
در این نظام سرآمد بودن در صفاتى چون سن، سخاوت، شجاعت، بردبارى و شرافت معیار گزینش رهبر به شمار مىآمد و رهبر قبیله حق نداشت از میان فرزندان و خویشانش جانشین برگزیند .
2 . پیامبر اکرم (ص) نخستین کسى بود که در این سرزمین نهادى به نام دولت پدید آورد و ارزشهاى فرا قبیلهاى ارائه داد .
آن حضرت(ص) توانست قبایل مختلف شهرها و بادیههاى منطقه را تحت یک نظام واحد متمرکز سازد. مردم که وى را پیامبرى آسمانى مىدانستند، تشکیل دولت از سوى او را امرى الاهى به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتى قابل توجه نشان ندادند .
3 . پیش از فتح مکه اسلام به گونهاى روز افزون در میان مردم شهرها و بادیهها گسترش یافت تا جایى که سال بعد (سال نهم هجرت) عام الوفود (سال هیاتها) نام گرفت؛ یعنى سالى که مردم دسته دسته در قالب هیئتهاى مختلف نزد پیامبر اکرم (ص) مىشتافتند و اسلام خویش را آشکار مىساختند. ناگفته پیدا است، انگیزه همه این هیاتها معنوى نبود و همه تازه مسلمانان ایمان قلبى نداشتند .
4 . یکى از آموزههاى اسلامى که پذیرش آن براى مردم دشوار مىنمود، مساله تعیین جانشین بود؛ زیرا:
الف) مردم فقط پیامبر(ص) را داراى بعد الهى مىدانستند و حکومت فرا قبیلهاىاش را مىپذیرفتند. در نگاه آنان، جانشین پیامبر از چنین ویژگىاى برخوردار نبود. (6)
ب) هنوز بسیارى از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهاى دنیوى آن حضرت مقید نمىدانستند؛ چنان که در مواردى چون صلح حدیبیه (7) و تقسیم غنایم حنین (8) واکنش اعتراضآمیز نشان دادند .
ج) بسیارى از مردم اطاعت از فرمانهاى دنیوى مربوط به بعد از زندگانى رسول خدا را نمىپذیرفتند؛ زیرا هنوز از آموزههاى جاهلى که به رئیس قبیله اجازه تعیین جانشین نمىدهد، دل نبریده بودند؛ و طبیعى بود که مساله ریاست دولت را از ریاست یک قبیله مهمتر بدانند.
د) هنوز بعضى از قریشیان تازه مسلمان چنان مىپنداشتند که حضرت (ص) در راستاى رقابت قبیلهاى مساله نبوت را مطرح کرده است . این گروه با توجه به اقبال عمومى مردم به آن حضرت (ص) جرات مخالفت نداشتند؛ ولى با تعیین جانشین به ویژه از تیره بنى هاشم، لب به اعتراض گشادند و با بهرهگیرى از پشتوانه فرهنگ قبیلهاى مردم اعتراض خویش را روشنتر بیان کردند .
ه) در زمان جاهلیت تنها اشرافیان به مجلس مشورتى قریش (دارالندوه) راه مىیافتند که به چهل سالگى رسیده باشند. (9) بر این بنیاد، پذیرش جانشین رسول خدا، به ویژه اگر آن فرد داماد پیامبر(ص) بود و کمتر از چهل سال (10) داشت، بسیار دشوارتر مىشد .
5 . دو نکته دیگر، پذیرش جانشینى امام على (ع) را دشوار مىساخت:
* حضرت على(ع) نزد قریشیان، به سبب دلاورى هایش در جنگهایى مانند بدر و احد و به خاک و خون کشیدن بزرگان قریش، چهره منفى داشت. این پدیده سبب شد به تبلیغات گسترده روى آورند و چهره على (ع) را نزد همه اعراب زشت جلوه دهند. (11)
* مردم قبایل مختلف این نکته را درک کرده بودند که با توجه به لیاقتها و استعدادهاى تیره بنى هاشم، اگر مساله جانشینى در میان آنها تثبیت شود، هرگز از آن خاندان برون نخواهد آمد .
6. نگاه پیامبر اکرم (ص) به جانشینى حضرت على(ع) الهى و از روابط قبیلهاى و خویشاوندى بسیار فراتر است؛ زیرا آن حضرت (ص) به حفظ آیین وحى مىاندیشید و طبیعى است که آشناترین فرد به کتاب و سنت و شجاعترین و کوشاترین فرد در راه گسترش اسلام را برگزیند. البته پیامبر اکرم (ص) با وضعیت جامعه آشنا بود. از این رو، از آغاز رسالت، در موقعیتهاى گوناگون، به بهانههاى مختلف و با بیانهاى متفاوت ویژگىهاى حضرت على (ع) را یادآور مىشد و از جانشینىاش سخن به میان مىآورد. (12) آن بزرگوار، سرانجام از سوى خداوند مامور شد در بزرگترین اجتماع مسلمانان که برخى شمار آنها را بیش از یکصد هزار تن دانستهاند، آشکارا این مساله را اعلام کند (13) و دغدغه مخالفت جامعه را نادیده بگیرد . فرازى از آیه 67 سوره مائده که از این دغدغه پیامبر پرده بر مىدارد و به وى ایمنى مىبخشد، چنین است: «... والله یعصمک من الناس؛ خداوند تو را از [شر] مردم نگاه مىدارد.»
در این عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشا است. خداوند پیامبر(ص) را از چه چیزى حفظ مىکرد؟ و این «ناس» چه کسانى بودند؟
با توجه به واقعیت خارجى و ایمن نماندن پیامبر(ص) از شر زبان مردم و نیز با توجه به این که سرانجام مساله جانشینى امام على(ع) به سامان نرسید، بعید نمىنماید که مراد از واژه «یعصمک» نگهدارى پیامبر(ص) از هجوم فیزیکى و یکباره مردم باشد؛ چنان که واژه «ناس» بر مردم عادى دلالت دارد و با توجه به اکثریت نو مسلمان آن زمان، به حمل این لفظ بر خلاف ظاهر نیازمند نیستیم .
7 . تاریخ درباره بسیارى از حوادث مقطع زمانى بین غدیر و وفات پیامبراکرم (ص) ساکت مانده است؛ اما کالبد شکافى دو پدیده مهم آن عصر ما را با شدت اهتمام پیامبر اکرم(ص) بر گزینش جانشین و گستره تلاشهاى مخالفان آن حضرت آشنا مىسازد. این پدیدهها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا .
1 . سپاه اسامه
پیامبر اکرم در واپسین روزهاى زندگىاش فرمان داد لشکرى عظیم به فرماندهى جوانى نورس به نام اسامة بن زید سمت دورترین مرزهاى کشور اسلامى (مرزهاى روم) رهسپار شود. (14) کالبد شکافى دقیق این جریان نشان مىدهد رسول خدا (ص) در راستاى تثبیت جانشینى حضرت على (ع) به چنین اقدامى دست یازید؛ زیرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم (ص) خالى کردن مرکز حکومت از نیروهاى نظامى و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال داشت پس از وفات پیامبر اکرم(ص) بسیارى از نو مسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامى در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیمگیرى را در نظر پیامبر اکرم (ص) منطقى جلوه مىداد، دور ساختن مخالفان جانشینى حضرت على (ع) از مدینه بود .
ب) انتصاب جوانى 18 ساله (15) به مقام فرماندهى لشکر و عدم توجه به اعتراضات اصحاب جز از کار انداختن مهمترین (16) دستاویز مخالفان جانشینى على(ع) هیچ توجیهى نداشت؛ زیرا اسامة بن زید که از جهاتى چون سابقه مسلمانى، شرافت، شجاعت و کاردانى سر آمد اصحاب به شمار نمىآمد و از نظر سنى حدود 15 سال از على (ع) کوچکتر بود - با توجه به آن که در بسیارى از ویژگىها با حضرت على (ع) قابل مقایسه نمىنمود - در مقام فرماندهى سپاهى عظیم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقاص قرار گرفت .
ج) دقت در ترکیب سپاه اسامه نشان مىدهد تمام کسانى که احتمال داشت با جانشینى حضرت على(ع) مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند. (17) و کسانى که به بهانه بیمارى پیامبر اکرم (ص) از اردوگاه به مدینه باز مىگشتند، با جمله تاکیدى «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة» (18) رو به رو مىشدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینى حضرت على (ع) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدینه به سر برند . (19)
2 . پیشگیرى از نگارش وصیت
این پدیده در واپسین روزهاى حیات پیامبر اکرم (ص) تحقق یافت. در آن روزها، پیامبراکرم (ص) که احتمالا با بالا گرفتن زمزمههاى مخالفت با جانشینى حضرت على(ع) به شدت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندى صریح و ماندگار بر جاى گذارد و از گمراهى امت جلوگیرى کند. مخالفان که این دستور را با نقشههاى چند ماهه خویش ناسازگار مىدیدند، به شدت نگران شدند و با هزیان گو خواندن کسى که جز وحى چیزى بر زبان نمىراند، از نگارش این سند جلوگیرى کردند .
تاریخ در این جا تنها از یک تن نام مىبرد. (20) اما آشکار است که تنها یک نفر- بى آن که جریانى نیرومند، پشتیبانش باشد - نمىتواند با رسول خدا(ص) مقابله کند . از این رو، بعضى از نصوص گوینده این عبارت را جمع دانسته، از کلمه «قالوا» استفاده کردهاند. (21)
8 . نخستین تشکیل دهندگان این جلسه که با هدف تعیین خلیفهاى جز حضرت على (ع) در سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار مىآمدند. آن هم انصارى که در همه جا به پیروى محض از پیامبر اکرم (ص) زبانزد بودند و دوستى شان با خاندان آن حضرت (ص) به ویژه حضرت على (ع) بر همگان ثابت شده است .
راستى چرا انصار؟ و چرا با این عجله، آن هم در حالى که هنوز بدن پیامبر اکرم(ص) غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخى، نشان مىدهد انصار هرگز از جانشینى شخصیتى مانند حضرت على(ع) هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم (ص) مىدانستند .
اقدام عجولانه آنها در درک نکتهاى حیاتى ریشه دارد. آنها با تیز بینى دریافته بودند که شانسى براى به قدرت رسیدن حضرت على(ع) وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم(ص) با راه افتادن سپاه اسامه و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوى پیامبر اکرم(ص) و به احتمال فراوان، حوادث دیگرى که تاریخ ما را از آن بى خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر مىپرورانند و احتمال دارد قریشیانى که سرانشان در نبرد با نیروهاى انصار حامى پیامبر به قتل رسیدند، با بهرهگیرى از پیوند نزدیک قریش و مهاجران در پى انتقام بر آیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق على(ع) را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئههاى آتى، سهمى از قدرت به دست آورند .
پس انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلم مىدانستند؛ اما مشاهده تلاشهاى کسانى که در جهت مخالفت علنى با غدیر گام بر مىداشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانى را به شدیدترین روش ممکن سرکوب مىکردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احیاى یاد غدیر باز مىداشت .
بنابراین، طبیعى است که در این زمان شاهد اعتراض مردم مؤمن و استدلال آنها به این حادثه مهم تاریخى نباشیم. آنها، با توجه به زمینههاى قبلى، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن مىدیدند. چنان که، بر اساس نصوص تاریخى، حضرت على(ع) نیز در آن زمان به این جریان مهم استدلال نکرد. به نظر مىرسد، در آن موقعیت، استدلال گسترده مردم به واقعه غدیر پرسش برانگیز است نه عدم استدلال؛ زیرا چنین استدلالى نمایانگر پذیرش یکباره جریان مخالف با فرمان پیامبر(ص) از سوى مردم معتقد به غدیر است و با شواهد تاریخى سازگارى ندارد .
پىنوشتها:
1 . الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب، علامه امینى، ج 1، ص 14- 73 . او این حدیث را از یکصد و ده نفر صحابى و هشتاد و چهار تابعى نقل مىکند .
2 . همان، ص 362- 370 .
3 . همان، ص 370- 378 .
4 . مانند کتاب سلیم بن قیس و کتاب الاحتجاج نوشته احمد بن على طبرسى .
5 . ماجراى غدیر خم در روز 18 ذى حجه واقع شد و وفات پیامبر اکرم (ص) و ماجراى سقیفه در 28 صفر یا 12 ربیع الاول .
6 . براى اطلاع بیشتر مراجعه شود به: تاریخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان، رسول جعفریان، ص 27 به بعد .
7 . المغازى، محمد بن عمر واقدى، تحقیق مارسدن جونس، ج 1، ص 606 و 607 . در این کتاب پس از نقل اعتراض عمر از وى چنین نقل کرده است: «من [عمر] چنان در شک افتادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنین شکى فرو نرفته بودم .»
8 . الکامل فى التاریخ، به ابن اثیر، تحقیق على شیرى، ج 1، ص 631 .
9 . تاریخ سیاسى اسلام (1) سیرة رسول خدا (ص)، رسول جعفریان، ص 98 .
10 . حضرت على (ع) در آن هنگام طبق قول مشهور 33 سال داشت .
11 . عمر در این باره مىگوید: «قوم شما (قریش) به شما مانند نگاه گاو به کشندهاش مىنگرند» .(شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 12، ص 9)
12 . براى اطلاع از این موارد، ر . ک: موسوعة الامام على بن ابى طالب فى الکتاب و السنة و التاریخ، محمدى رى شهرى و همکاران، ج 2 .
13 . الغدیر، ج1، ص 214 .
14 . طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ج 4، ص 54- 58 .
15. همان، ص 55 .
16 . همان، ص 54 و 56 .
17 . السقیفه، محمد رضا مظفر، ص 81 و 77 .
18 . الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانى، تصحیح شیخ احمد فهمى محمد، ج 1، ص 14 .
19 . السقیفه، ص 81 .
20 . من حیاة الخلیفة، عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکرى، تعلیق سید مرتضى رضوى ص 101- 107 .
21 . همان، ص104
-----------------------------------------
چراغ غدیر بر بام تاریخ
سطحى نگرى و کوچک اندیشى است، اگر «غدیر» و «ولایت» را، نزاعى در میان دو گروه در گذشته بدانیم.
و دور از «متن مکتب» است، اگر ایستادن بر کرانه جوشان «غدیر» را تنها حساسیتى فرقهاى و جدالى مذهبى به شمار آوریم.
«غدیر»، همواره برپاست.
صحنه تعیین «مولى»، و آن بیعتها و استشهادها و اعترافها، هنوز هم محو نشده است. بیعتگران نیز، صحنه را ترک نکردهاند. علىرغم آنان که سعى کردهاند غبارى از«نسیان» و پردهاى از «کتمان» بر سیماى غدیر بنشانند و بیفکنند، دلها و جانهاى بیشمارى هنوز هم توجه به آن دستهاى بلندى دارد که دست «على» را گرفت و فراز آورد، تا آن خورشید را، همه ببینند، همه بشناسند، به یکدیگر و به غایبان از صحنه و به خبرگیران از واقعه و به جویندگان چراغ، معرفى کنند.
صحنهغدیر، پایان نیافته است.
هنوز هم دیدگان تاریخ، در عصر حاضر، در قارههاى دور دست، در جنوبىترین کشورآفریقا، در شرقىترین منطقه خاور دور، در مرکزىترین بخش اروپا و آمریکا، در پى آشنایى با «خورشید»ى هستند که اگر بتابد، خانهها را، دلها را، شهرها را، اندیشهها را، قلمرو قلم و شعر را، پهنه ادبیات و هنر را، گستره عقیدهها و باورها را «روشن» مىسازد. و از «نور»، چه انتظارى است، جز درخشیدن و فروغ گستردن و گرما بخشیدن؟! در غدیر، دستى که فرا رفت، دست خدا بود، زبانى که «على مولاه» را سرود، زبان خدا بود، دستى هم که به عنوان «مولى» بالا رفت و همگان دیدند، دست خدا بود، «على»، راه و صراط بود، چراغ و مشعل بود، خط سیر و مسیر بود، «غدیر»، راهى بود که روندگان را به «على» مىرساند.
و ... «على» هم، صراطى بود که رهپویان را به «خدا» مىرساند.
«غدیر»، چشمهاى زلال بود که در طول چهارده قرن، هزاران هزار کام تشنه را از کوثر معارف ناب، سیراب ساخت. و این چشمه، هنوز هم سارى و جارى است.
«غدیر»، چراغى بر اوج بود، که در قرنهاى متمادى تاریخ بشرى، گمگشتگان بسیارى را از وادیهاى خوف و خطر و بیراهههاى تاریکى و ضلالت، به «مقصد» راهنمایى کرد. و این چراغ، همچنان فروزان و نورافشان و راهنماست.
«غدیر»، تکیهگاهى بود که شیعه را در عصر محکومیت و مظلومیت دیرپاى خویش، پناه بود و حجت و برهان. و این تکیهگاه، هنوز هم به استوارى گذشته، پا برجاست و محکمترین حجتها را دارد.
«غدیر»، متنى بود، روشن و بىابهام، گویا و صریح، که خیلىها کوشیدند حواشى تاویل و تفسیرهاى دور از واقعیت براى آن ترسیم کنند. و این متن، هنوز هم براى آنان که بىحواشى به آن بنگرند، صریح و گویاست. «غدیر»، میوهاى شیرین در بوستان رسالت بود، که تداوم «خط نبوت» را در شکل «امامت»، به شیرینترین صورت ترسیم مىکرد. و هنوز هم این میوه شیرین، زینتبخش بوستان محمدى است و بدون آن، «باغ رسالت» بىثمر است « و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ...».
«غدیر»، میثاقى بود میان صاحبان باور و عقیده به خدا و رسول، که وفادارى به آن، شاهد صدق ایمان بوده است. و این عهد و پیمان، هنوز هم «وفا» مىطلبد و دستان بیعتگر را به «صدق» فرا مىخواند، و همه ساله، این عید فرخنده موعدى براى تجدید آن عهد و تحکیم آن میثاق با خدا و رسول است.
«غدیر»، اگر چه برکهاى در بیابان بود، ولى هفت دریا به وسعت تاریخ و زمان بود که موجش «ازل» تا «ابد» را فرا گرفت و اگر خاکیان، برخى چشم دیدن آن موج ابدى را نداشتند، افلاکیان به تکریم آن به یکدیگر تهنیت مىگفتند.
«غدیر»، سفینه نجاتى بود که گرفتاران موج جهالت و حیرت ضلالت را به ساحل امن ایمان مىرساند. این سفینه، هنوز هم سرنشین مىطلبد و امواج فتنه و فریب، هنوز هم در پى دور ساختن اندیشهها از این ساحلاند.
«غدیر»، روشنترین چراغ بود، بر بالاترین بام خانههاى تاریخ، تا... مردم «اهل بیت» را بشناسند و به «خانه»اى رهنمون شوند که افراد آن در دامان «وحى» بزرگ شدند و «آیات خدا» در آن خانه فرود آمد و جبرئیل امین، مانوس آن بیت و اهل بیت بود.
اگر انسانیت امروز، مىخواهد به آن «خانه» راه یابد، خانهاى که همه چیز در آنجاست، و همه کلیدهاى گشاینده همه قفلها و درهاى بسته در دست صاحبان و ساکنان آن خانه است.
باید به این چراغ نگاه کند، تا راه را بشناسد.
آرى ... «چراغ غدیر، بر بام بلند تاریخ».
"جواد محدثى"
۹۲/۰۸/۰۲