اجتماعی فرهنگی :: سربداران 313

سربداران 313

سربداران 313
برخی از پیامک های شما:
سلام بر سربازان مجازی ایران.من تمام دوستامو با شما اشنا میکنم تا از مطالب مفیدتون بهره مند بشوند و بدونند ماهواره چطور فرهنگمونو میگیره تلاش شما برای آگاه سازی مردم ستودنیه .به امید جهانی شدن سربداران.(مهتاب)
[7975***0936]
**********
درود خدا برشما جوانان ارزش ی نویس . وبتون واقعا روی من تاثیر گذاشته خدا اجرتون بده که چشمای منو باز نمودید و به من کمک کردید (شاکری)
[2589***0912]
**********
باعرض سلام و خسته نباشید خدمت مدیریت محترم و نویسندگان ازرشی . و با ارزوی قبولی طاعات و عبادتون . الحق وبسایت مفیدی دارید و انشالله پیروز و سربلند باشید (نادعلیپور)
[4851***0930]
**********
سلام و عرض ادب خدمت مدیریت پایگاه فرهنگی مذهبی سربداران ، وبسایت بسیارعالی و اموزنده و دشمن شکن دارید فقط خیلی دیر مطالبتون به روز میشه چرا؟(محمدی)
[5123***0936]
**********
درودخدا بر تو ای مدیریت گرامی آقای مقدسی و نویسندگان محترم خانوم سلیمانی و اقای محمدی خدا اجرتون بده چنین وبهایی در دنیای مجازی واقعا تاثیر گذار و دشمن شکن هست امیداوارم به هدفتون برسید (مرتضی ذالفقار)
[9857***0912]
**********
سلام . به نظر من وبلاگ سربداران از نظر مطالب خوبه گرافیگ هم بد نیست (موسوی)
[3695***0930]
**********
درود خدا بر شما . مطالب سربداران خوبه اما اگر به هاست تبدیل کنید و از وبلاگ بردارید و فقط روی مطالب ناب کار نکنید مثلا ویدیو اهنگ مداحی زیارت از این ها هم در وبتون قرار بدید اگر این کاروکنید هیچ فک نکنم در این دنیای مجازی چنین وبسایت وجود داشته باشه البته از روی مطالب شما میگم(حیدری)
[9189***0912]
**********
سلام علیکم . اللهم عجل لولیک الفرج .... بابا دمت گرم گل کاشته اید (حسینی)
[8659***0918]
**********
نویسندگان
پیوندها
لوگو دوستان
لوگو و بنر سربداران
سربداران313رادنبال کنید

۱۴۵ مطلب با موضوع «اجتماعی فرهنگی» ثبت شده است

«فَـهُــوَ حَـسـبُه» کـہ مـے خوانم

انگار کسے دستے بـہ قلبم مے کشد (!)

و من آرام می شوم

انگار کسے مے گوید :

" خیالت راحت ! من هستم .. "

و من

تمام ِ دلشوره هایَم را مے سپارم بـہ باد ..

انگار همـہ برایم مے شود تو

و تو مے شوے همـہ ے من ... !

«پــــــَـرِ من بـــــاز ، ولــے رفتـه زِ یادم پــــَـرواز ...»

۳ نظر ۱۴ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۳۴
کـــمیل


فیلمى که شما نشان مى‏دهید اگر فیلم سازنده باشد در سراسر کشور سازندگى دارد و اگر یک فیلم خداى نخواسته انحرافى باشد در سرتاسر کشور نقش دارد. کارشناس مى‏خواهد این فیلم‌ها، فیلم‌ها ممکن است‏یک نتایجى بدهد که نتایج را اشخاص عادى نتوانند درست‏بفهمند، کارشناس‌ها درست فکر کنند، تامل کنند تا اینکه یک فیلم صحیحى باشد که مناسب با جمهورى اسلامى و با مصالح اسلام، با مصالح کشور خودتان. (بیانات امام خمینی (ره) در27/12/60)
«...کسانى که فیلمسازند، باید معلوم بشود که اینها چکاره اند. چه جورى بوده اند، وضع روحى شان، وضع زندگى شان، وضع معاشرتشان، قبلا چه جورى بوده است آیا تحول حاصل شده برایش، تحول روحى، یا اینکه باز همان ته مانده سفره شان هست و قلب هاى شان. گاهى وقت ها فیلم را خوب، بسیاری ها متوجه نمى‏شوند چى است، لکن محتوایش روى هم رفته انسان یک وقت مى‏بیند که یا طرف چپ است‏یا طرف راست است‏یا رو به فساد است.» (حضرت امام در16/5/61)
۱ نظر ۱۴ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۴۰
اسماء سلیمانی

هرکس خودش را با تو قسمت کرد یعنی مرد

این درد را طاقت بیاور.درد یعنی مرد

تو هفت خوان نه هشت خون را در نور دیدی

هرگز نترسیدی ار ان اورد.یعنی مرد

شب زنده داری گاه گاهی کار ترسوهاست

هرکس تو را با روز احیا کرد.یعنی مرد

با ماندنت معیار مردی شکل دیگر یافت

تک سرفه ای خونین و رنگی زرد یعنی مرد

بادست خالی رفتن و باز امدن سهل است

هرکس که رفت و تحفه ای اورد یعنی مرد

هرکس که در ایینه ها هاشور خورد اما

از انچه میخواهد نشد دلسرد یعنی مرد

هیهات مردم ایهاالناس از چه میترسید؟

در کوچه های شهرتان شبگرد یعنی مرد؟

عمر خودش را باخت...نه بازنده ما بودیم

هرکس خودش را برد در این نبرد یعنی مرد

نه....قصد لفاظی ندارم...درد یعنی مرد

چون درد یعنی مرد یعنی مرد یعنی مرد...........

۲ نظر ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۵۵
اسماء سلیمانی

این چه وضعیه؟من اعتراض دارم!بابا مگه منم یه نسل سومی نیستم؟؟؟

بس چرا هیچ شباهتی بین خودمو این تعاریف نسل سومی نمیبینم؟ اخه من با کدوم نه شنیدن فرار کردم یا خود کشی یا دیگرکشی؟

کی گفته ما و نسل ما به سنت ها مهر مرتجعی میزنیم؟

کی گفته برای بدر و مادر احترام قائل نیستیم؟و...............

به خدا منم یه نسل سومی ام! اما نه به اقتضای اوضاع نسلم از دین گریزان شدم و نه بخاطر به خاطر بی وفایی روزگار و بی مهری بعضی ادما به ارزش های دفاع مقدس بشت کردم و نه به ثمن بخس فروختمشون.

من یه نسل سومی ام که معتقدم جبهه اون زمان جنگ و دفاع از وطن و ارمان بود و این زمان هم تو جنگیم اما تو جبهه ی فرهنگی و دفاع از ارزوهای شهدا و امام شهدا.

ای نسل سومی ها شما به تعریفی که ازتون میشه اعتراضی ندارین؟...............

منتظر نظرهاتون هستم.

۱ نظر ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۴۸
اسماء سلیمانی

اسم خودش که نمی دونستم ولی اسم کاربریش فلفل نمکی بود.دختر بود یا بسر؟الله واعلم.پرسیدم:چرا میای اینجا؟ 

گفت:تنهام

گفتم:یعنی بنظرت ازاینجا میشه یه دوست همه چی تموم که بی کس حداقل منطقی پیدا کنی؟

گفت:تو چیکار داری الان همه چت میکنن مثل اینکه حالیت نیست؟از کدوم روستا اومدی؟

گفتم منم یه نسل سومی ام

گفت بعیده اگه راست بگی.

بس خودتم میدونی اینجا اولین معیار بی صداقتیه!

خسته شده بود حرفام به مذاقش نمی چسبید کلافه بود و فقط دنبال یه دوست از هرجنسی........

گفتم قران میگه" با ادمی که نقاط منفی خودش رو مثبت میبینه چه میشه کرد؟ هرچی بهش بگی نمی فهمه راهنمایی کردن اینا اینقد سخته که خدا به بیغمبرش میگه یه وقت از غصه نمیری"فاطر/8

۴ نظر ۲۸ دی ۹۲ ، ۲۲:۰۹
اسماء سلیمانی

حـــاجی شرمندتیمـــ…

حــاجــی چــنــد ســالــی اســت کـــه جـنــگ تــمام شده و ایــن روزهــا..!

دیگــر شـمــا را بــدســـت فــرامـــوشــی سپــردیم..!؟

.

حـــاجی ایـــن روزهـــا…!!

صــدای رپ های لـس آنـجـلسی بلـنـدتر از الله اکبـرشــما بـه گــوش میـرسد.!

.

.

حــاجی ایـن روزهــا حــرف هایـت بــرای بـعضـی ها قـدیمـی شده..!

مـیـگویــند عـصـر”عـصـر تـمــدنو روشنـفـکری اســت..!!

هــرزگـی مْــد روز گـشـته بـرای بعــضی ها در خــیابــان ها..!

بعــضی ها هــم چشــم هــایـشان را سیــراب مـیـکـنند از..

نـگـاه هــای آلــوده ای کــه بــرای تـن دختــرکان تــیــز مـیشود..!؟

ca3efb0c685f6c6da4ba4a2f3256c0e2-425

۳ نظر ۲۷ دی ۹۲ ، ۱۷:۳۲
کـــمیل

یه خادمی تو حوزه علیمه بود که کارهای حوزه رو انجام میداد مثل نظافت دستشویی و تعویض آب حوض .......  کمک ما هم میداد وقتی میخواست بره بازار میگفت من میخوام برم بازار کسی چیزیی نمیخواد براش بگیرم یا هروقت میخواست لباس های چرک خودش بشوره به ما میگفت من دارم لباسامو میشورم کسی لباس چرک داره بده من بشورم.......................

یک شب برای نماز شب بلند شدم برم لب حوض وضو بگیرم دیدم  اتاق خادم روشنه ،( اون موقع اکثر مناطق برق نداشت حتی شهر ها هم برق نداشتن فقط خونه های ثروتمندان برق داشتن) رفتم جلو دیدم نور شعم نمیتونه اینقدر زیاد باشه مثل نور خورشید بود رفتم پشت اتاق خادم دیدم خادم داره با یکی حرف میزنه من صدای خادم رو به راحتی میشنیدم اما صدا اون فرد که خادم داشت باهاش صحبت میکرد برام مفهموم نبود تا دیدم چند دقیقه دیگه خادم صحبتش تموم شد و نور تو اتاق هم از بین رفت درب اتاق خادم رو زدم تا خادم درب رو باز کرد گفتم این چی بود؟ خادم گفت چی چی بود؟ به خادم گفتم من همه چیز رو دیدم اگه نگی صبح به همه بچه ها میگم خادم دستمو گرفت برد داخل اتاق گفت اول قسم بخور تا عصر جمعه به کسی  راز منو فاش نکنی منم هم قسم خوردم تا عصر جمعه رازشو به کسی نگم .

خادم گفت: میدونی که امام زمان به جز 313 نفر یار 30 نفر یار دارند  که کارهایی که آقا بر عهدهشان قرار میده انجام میدن اقا اومدن گفتن یکی از 30 نفر یارام 

فردا عصر جمعه از دنیا میره و تو رو جایگزین میکنم 

فردا جمعه شد من هم خادم رو زیر نظر گرفته بودم ببینم چکار میکنه دیدم مثل همیشه نظافت حوزه علیمه  انجام  می داد و لباس شسته خود رو روی طناب می گذاشت تا خشک بشن بعد نزدیکا های ظهری دیدم در حوض حیاط حوزه علیمه غسل انجام داد بعد ظهر رفت لباسشو از روی طناب برداشت و عصر جمعه از حوزه علیمه رفت بیرون دیگه برنگشت از بچه ها پرسیدم خادم کوجا رفت گفتن شاید رفته بازار ،من گفتم نه ، جریان رو به بچه ها گفتم ، یکی از بچه ها گفت چرا زودتر نگفتی تا حداقل ما خادمی این خادم رو بکنیم گفتم قسمم داده بود تا این موقع به کسی چیزیی نگم و خادم رفت...................................................................

 از هجر تـو بی قرار بـودن تا کـی؟    بازیچه روزگـار بـودن تا کـی؟

ترسم که چراغ عمر گردد  خامـوش      دور از تو به انتظار بودن تا کـی؟

ما را که به خدمتت رسیدن سخت است   دیدن همه را تو را ندیدن سخت است

بار غم تو به جـان کـشیدن آسـان       از دشمن تو طعنه شنیدن سخت است

اللهم عجل لویک الفرج 


۲ نظر ۲۷ دی ۹۲ ، ۱۳:۴۸
کـــمیل

یه روزی روزگاری دوتا بسیجی بودن نمیدونم کجابود.تو فاو یا شلمچه.تو کرخه یا موسیان.مهران یادهلران.تو تنگه حاجیان.تو اون گلوله بارون.کنار هم نشستند.دستا توی دست هم با هم جناق شکستند.با هم قرار گذاشتن.که توی زندگیشون.رفیق باشن ولیکن.اگر یه روز یکیشون.برید و ازقفس رفت.اون یکی کم نیاره.به بای این قرارداد زندگیشو بذاره.سالها گذشت و اما.بسیجی های باهوش.نمیذاشتن که اون عهد.هرگز بشه فراموش.یه روز یکی ازاون دو.یه مهر به اون یکی داد.اون یکی با زرنگی مهرو گرفت وگفت یاد.روز دیگه اون یکی.رفت و شقایقی چید.برد داد به رفیقش.صورت او رو بوسید.گل رو گرفت وگفتش.بسیجی دست مریزاد.قربون دستت داداش.گل رو گرفت وگفت یاد.عکس های یادگاری.جورابهای مردونه.سربندهای رنگارنگ.انگشتری وشونه.این میداد به اون یکی.اون میداد به این یکی.ولی هرکی میگرفت.میخندید ومیگفت یاد.هی روزها وهفته ها از بی هم گذشتن.تا که یه روز صدایی این طور بیچید توی دشت یکی نعره میکشید.عراقیها اومدن.ماسکاتونو بزنید که شیمیایی زدن.در صندوقو گشود.ماسک خودش بود ولی.ماسک رفیقش نبود.دستشو برد تو صندوق.ماسک گازش رو برداشت.برید روی صورت.دوست قدیمیش گذاشت.همسنگر قدیمی دست اونو گرفتش.هل داد به سمت خودش.نعره کشید و گفتش.چرا میخوای ماسکتو.رو صورتم بزاری.بزار که من بمیرم تو دو تا دختر داری.ولی اون اینجوری گفت.تورو به جان امام حرف منو قبول کن.نگو ماسکو نمیخوام.زد زیر گریه وگفت.اسم امام رو نبر.ماسکو رو صورت بزار.ابرو مارو بخر.زد زیر گوشش و گفت.کشکی قسم نخوردم.بچه چرا حالیت نیست.اسم امام رو بردم.اون یکی با گریه گفت.فقط برای امام.ولی بدون بعد تو زندگی رو نمیخوام.ماسک رفیقش رو گرفت.گازی تو سنگر اومد.وقتی میخواست ببره رفیقش رو بغل کرد.لحظه های اخرین.وقتی میرفتش از هوش.خندید وگفت برادر.یادم تو را فراموش.اهای اهای برادر گوشی بده با توهستم.یادت میاد یه روزی باهات جناق شکستم.تویی که بعد چند سال هیچی یادت نمونده.عکسهای یادگاری.جورابهای مردونه.سربندهای رنگارنگ.انگشتری و شونه.هرچی رو بهت میدم.روی زمین میندازی.میگی همش دروغ بود.یاد نمیگی میبازی.....................

نویسنده :خانوم سلیمانی

۴ نظر ۲۴ دی ۹۲ ، ۲۱:۲۵
کـــمیل

آیت الله اراکی فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم جایگاهی متفاوت و رفیع داشت، پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر

سوال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت نه

با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست جواب داد: هدیه مولایم حسین است! گفتم: چطور؟

با اشک گفت آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند چون خون از بدنم می رفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان 2 تا رگ بریدند، این همه تشنگی!

پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سرتاپایش زخم شمشیر و نیزه تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکرم و اشک در دیدگانم جمع شد.

آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتم امام حسین آمد و گفت: یه یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی، آب ننوشیدی، این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.

۴ نظر ۲۰ دی ۹۲ ، ۱۶:۵۱
کـــمیل

وقت اضافی برای خدا   ****  لطفا تا آخرش بخونید 

 چقدر خنده داره

که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد

 می‌گذره!

چقدر خنده داره

که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید

 می‌ریم کم به چشم میاد!

 چقدر خنده داره

که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت 

 می‌گذره!

چقدر خنده داره

 که وقتی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما

 وقتی که می‌خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

 چقدر خنده داره

 که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می‌کشه لذت می‌بریم و از هیجان تو

 پوست خودمون نمی‌گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی‌تر از حدش می‌شه شکایت

 می‌کنیم و آزرده خاطر می‌شیم!

 چقدر خنده داره

 که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان

 دنیا آسونه!

۴ نظر ۱۵ دی ۹۲ ، ۲۰:۰۰
کـــمیل