وقتے قهرمان جهان شدم ؛
آنگاه فهمیدم که باید بیشتر خم شوم ؛
تا مدال قهرمانے را به گردنم بیاویزند ...
« جهان پهلوان غلامرضا تختی »
وقتے قهرمان جهان شدم ؛
آنگاه فهمیدم که باید بیشتر خم شوم ؛
تا مدال قهرمانے را به گردنم بیاویزند ...
« جهان پهلوان غلامرضا تختی »
گارسون آمد …
پرسیدم : تلخ ترین قهوه ای که دارید چیست ؟
پرسیدم : با چه شیرین میشود ؟ جوابی نداد …
آهی کشید و جواب داد : زندگی …
خواستم دوباره بپرسم که سرانجام با یک پوزخند جواب داد :
شیرین شدنی نیست تا وقتی که ما انسان ها گناهکاریم !
وقتی با مشکلات روبرو میشویم به خدا میگوییم : خدایا چرا من؟
اما زمانی که خوشحالی به ما روی میآورد ، صحبتی از خدا نیست ...
کاش یاد بگیریم که در هر وضعیت بگوییم ” بله خدا ! خود من”
1-آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند:
"مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بی شخصیتاند و بی اعتبار.
هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهاشان یکی است."
پشت چراغ قرمز ایستاده بودم
ناگهان کودکی آمد و گفت:
چسب زخم میخواهید؟ پنج تا صد تومن؟
با خود گفتم اگرتمام چسب زخمهایت را هم بخرم
نه زخم های من خوب می شود و نه زخم های تو...
گفت: رسانه های غربی نوشته اند طی دو سه هفته اخیر از آن تهدیدهای غلیظ و شدید و رجزخوانی
مقامات رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران خبری نیست.
گفتم: حیوونکی صهیونیست ها برای این که خودشان را قاطی آدم حساب کنند،
ایران را تهدید می کردند ولی بدجوری تودهنی خوردند.
گفت: وقتی حماس با حمایت ایران ظرف 8 روز پوزه اسرائیل را به خاک می مالد
معلوم است که اگر علیه ایران غلطی بکنند، چه بلایی بر سرشان خواهد آمد.
گفتم: روباهی مست کرده و عربده می کشید و قهقهه می زد و در جواب خرگوش ها و سنجاب ها که می پرسیدند
به چی می خندی؟ می گفت؛ به ضعف و کوچکی شما. در همین حال شیرقوی هیکلی از راه رسید
و با عصبانیت به روباه گفت؛ فلان فلان شده به چی می خندی؟ و روباه در حالی
که دمش رو روی کولش گذاشته بود و فرار می کرد گفت؛ قربان! عرض کردم که به گور پدرم می خندم؟