بایگانی اسفند ۱۳۹۲ :: سربداران 313

سربداران 313

سربداران 313
برخی از پیامک های شما:
سلام بر سربازان مجازی ایران.من تمام دوستامو با شما اشنا میکنم تا از مطالب مفیدتون بهره مند بشوند و بدونند ماهواره چطور فرهنگمونو میگیره تلاش شما برای آگاه سازی مردم ستودنیه .به امید جهانی شدن سربداران.(مهتاب)
[7975***0936]
**********
درود خدا برشما جوانان ارزش ی نویس . وبتون واقعا روی من تاثیر گذاشته خدا اجرتون بده که چشمای منو باز نمودید و به من کمک کردید (شاکری)
[2589***0912]
**********
باعرض سلام و خسته نباشید خدمت مدیریت محترم و نویسندگان ازرشی . و با ارزوی قبولی طاعات و عبادتون . الحق وبسایت مفیدی دارید و انشالله پیروز و سربلند باشید (نادعلیپور)
[4851***0930]
**********
سلام و عرض ادب خدمت مدیریت پایگاه فرهنگی مذهبی سربداران ، وبسایت بسیارعالی و اموزنده و دشمن شکن دارید فقط خیلی دیر مطالبتون به روز میشه چرا؟(محمدی)
[5123***0936]
**********
درودخدا بر تو ای مدیریت گرامی آقای مقدسی و نویسندگان محترم خانوم سلیمانی و اقای محمدی خدا اجرتون بده چنین وبهایی در دنیای مجازی واقعا تاثیر گذار و دشمن شکن هست امیداوارم به هدفتون برسید (مرتضی ذالفقار)
[9857***0912]
**********
سلام . به نظر من وبلاگ سربداران از نظر مطالب خوبه گرافیگ هم بد نیست (موسوی)
[3695***0930]
**********
درود خدا بر شما . مطالب سربداران خوبه اما اگر به هاست تبدیل کنید و از وبلاگ بردارید و فقط روی مطالب ناب کار نکنید مثلا ویدیو اهنگ مداحی زیارت از این ها هم در وبتون قرار بدید اگر این کاروکنید هیچ فک نکنم در این دنیای مجازی چنین وبسایت وجود داشته باشه البته از روی مطالب شما میگم(حیدری)
[9189***0912]
**********
سلام علیکم . اللهم عجل لولیک الفرج .... بابا دمت گرم گل کاشته اید (حسینی)
[8659***0918]
**********
نویسندگان
پیوندها
لوگو دوستان
لوگو و بنر سربداران
سربداران313رادنبال کنید

۳۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

1 - روزى یک اعرابى نزد امام حسین آمد و عرض کرد: اى فرزند رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله من پرداخت دیه ‏اى کامل را ضمانت کرده‏ ام امّا از اداى آن ‏ناتوانم. با خود گفتم که از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا می‏کنم و از خاندان رسول اللَّه کسى را بزرگوارتر و بخشنده ‏تر نیافتم.


پس امام حسین به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مى‏کنم ‏اگر یکى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن دیه را به تو میدهم و اگر دو پرسش ‏را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مى‏پردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ‏ گفتى تمام مالى را که مى‏خواهى به تو مى‏دهم".

۲ نظر ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۰۴
کـــمیل

   

از کتابهای درسی ان سالها عکس صفحه اولشان یادم هست....

            که امیدش به ما دبستانی ها بود ........                           

        حالا بزرگ شده ایم اقا!                                        

                       حال امیدتان چطور است؟                                

                     

۰ نظر ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۳۱
اسماء سلیمانی

ای پاسخ بی چون وچرای همه ما

اکنون تویی ومسئله های همه ما

کو انکه در این خاک سفر کرده ندارد

سخت است فراق تو برای همه ما

ای گریه شب های مناجات من از تو

لبخند تو ایین دعای همه ما

تنها نه من از یاد تو در سوز وگدازم

پیچیده در این کوه صدای همه ما

ای ابر اگر ازخانه ان یار گذشتی

با گریه بزن بوسه به جای همه ما

ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشیم

اما تو بکش خط به خطای همه ما

گر یاد تو جرم است غمی نیست که عشق است

جرمی که نوشتند به پای همه ما

در اتش عشق تو اگر مست نسوزیم

سوزانده شدن باد سزای همه ما

۰ نظر ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۱۶
اسماء سلیمانی
هر روز که از خانه بیرون می امد همین اش وهمین کاسه بود.داستان همان داستان های روز قبل......زباله خاکروبه و سنگ و چوب و.....یکبار هم که شکمبه گوسفند.بد همسایه ای بود این یهودی.حالا هم که سخت بیمار شده بود ودر بستر افتاده بود.
-دیدم چند روزی است پیدایت نیست گفتند بیماری.امدم حالت را بپرسم!
به همین سادگی.ایمان اورد.یهودی ایمان اورد.
۰ نظر ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۱۵
اسماء سلیمانی

دور حضرت حلقه زده بودند و هرکس سوالی می پرسید:

- ای رسول خدا برای چه محاسن شما اینقدر زود سفید شده است؟

- مرا سوره هود واقعه مرسلات و عم یتسائلون پیر کرده است.انها شرح حال قیامت اند.شرح حال عذاب امتهای گذشته.

انقدر برای هدایت مردم وترس از عذاب امتش غصه میخورد که ایه نازل شد:

((........برای شما پیامبری لز خودتان امد که بر او سخت دشوار است که شما در رنج بیفتید.به هدایت شما حریص و نسبت به مومنان دلسوز ومهربان است...))توبه/128

۰ نظر ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۱۴
اسماء سلیمانی

پیرزن با نگرانی واضطراب و کورسوی امیدی روبروی حضرت ایستاده بود. بالاخره لب گشود وگفت: ای رسول رحمت برای من از خدا بهشت را استدعا کن.
فرمود:بهشت را جایی برای پیرزنان نیست!
پیرزن سخت متاثر شد وسر به زیر افکند و خواست که برگردد.اما پیامبر خندید وفرمود:اول جوان و باکره می شوند انگاه به بهشت راه می یابند.....
۰ نظر ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۱
اسماء سلیمانی

علائم ظهور به چند گونه تقسیم می‌شود که در ادامه به دو تقسیم از علائم ظهور از منظر آیت‌الله محمدعلی ناصری استاد اخلاق و مدیر حوزه علمیه حضرت ولی عصر(عج) اشاره می‌شود.

 *علائم حتمیه و علائم غیر حتمیه

 یکی از این تقسیمات – که بر اساس قطعی بودن و یا قطعی نبودن پیدایش آن علائم، صورت پذیرفته – تقسیم این علائم به دو دسته بزرگ علائم «حتمیه» و «غیر حتمیه» است.

منظور از علائم «حتمیه» علاماتی که حتماً به وقوع خواهد پیوست و به عبارت دیگر در پیدایش آن‌ها بدائی برای خداوند متعال صورت نخواهد پذیرفت، سنت خداوند درباره این علائم، چنان جریان یافته که مانند تحقق مرگ برای یک یک انسان‌ها، قطعی باشد و به هیچ وجه وقوع آن‌ها منتفی نشود.

۲ نظر ۰۹ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۲۵
کـــمیل

حقیقت این است که شما جز با تلاش و کوشش و پایداری هر گز نمی توانید به حتی یکی از آرزوهای خود دست پیدا کنید چه برسد به همه آنها و بالاخره روزی فرا می رسد که مجبور خواهید بود که با همه آنها خداحافظی کنید و بقیه عمر خود را در حسرت داشتن آرزوهای رنگارنگ به سر ببرید .در روایات اسلامی برای رسیدن به آرزوها و اهدافی که ما در سر داریم دو رکن و عامل اساسی بیان شده است؛ دو عاملی که اگر در زندگی اجرایی شود حتما شما می توانید به موفقیت دست پیدا کنید .

۱ نظر ۰۸ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۱۴
کـــمیل

از امام باقر(ع) روایت شده که آن حضرت فرمودند: در روز اول ظهور، قائم ما در مکه در کنار بیت الله الحرام در حالتی که به کعبه تکیه داده است مردم جهان را مخاطب قرار داده، چنین می فرماید :

 

ای مردم! ما آل محمد -که درود خداوند بر او و خاندانش باد – در درجه اول از خداوند بزرگ و در مرتبه دوم از بندگان خداوند که جواب ما را می دهند یاری می طلبیم. (البته طلب یاری از مردم به جهت امتحان و اتمام حجّت بر آنها است.)

ای مردم! ما خاندان پیامبر شما هستیم و از هرکس به خداوند بزرگ و حبیبش رسول الله سزاوارتریم [و از نظر مقام، برتری داریم].

۱ نظر ۰۷ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۱۲
کـــمیل
پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌ جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌ جا نگاه می‌کرد می‌دید چه کسی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند... یکی از بچه‌ ‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی.
۱ نظر ۰۷ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۴۲
اسماء سلیمانی